۲۴ فروردین, ۱۴۰۴دستهبندی حقوق بشر
زندانی سیاسی مختار آلبوشوکه، با یک پروندهسازی امنیتی جدید در زندان شیبان اهواز مواجه شده است؛ اقدامی که بخشی از فشارهای سیستماتیک بر زندانیان سیاسی میباشد
کانون حقوق بشر ایران، یک شنبه ۲۴فروردینماه ۱۴۰۴ – دستگاههای امنیتی در آذرماه ۱۴۰۳ با تشکیل پروندهای جدید علیه زندانی سیاسی مختار آلبوشوکه، او را به «ارتباط از داخل زندان با زندانیان سیاسی آزاد شده» متهم کردهاند. بر اساس این پرونده، قرار بازداشت ۶ ماههای برای این زندانی سیاسی صادر شد که در فروردین ۱۴۰۴ برای دومین بار تمدید شده است.
این زندانی که از سال ۲۰۱۱ بدون حتی یک روز مرخصی در زندانهای اهواز نگهداری میشود، پیشتر به اتهامات امنیتی مبهم به حبس ابد محکوم شده بود و اکنون با اتهامات جدیدی روبروست که میتواند مسیر رسیدگی قضایی وی را به شکل غیرمنصفانهای پیچیدهتر کند.
انتقال به بازداشتگاه پاوا و شکنجه شدید
مختار آلبوشوکه روز پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۳ از زندان مرکزی شیبان به بازداشتگاه پلیس امنیت عمومی فراجا (پاوا) منتقل شد. به گفته منابع آگاه، وی در این بازداشتگاه تحت شکنجههای جسمی و روحی شدید قرار گرفت.
این شکنجهها پس از آن آغاز شد که مأموران فردی را که مدعی تماس با آلبوشوکه بود، بازداشت کرده و کوشیدند از او اعترافاتی برای اثبات ارتباط سازمانیافته زندانیان سیاسی بگیرند. یکی از روشهای مورد استفاده، «ضرب و شتم با دست و پا بسته در حالت پامِرغی» اعلام شده است.
اعتصاب غذا و بازگشت به زنداندر واکنش به این اقدامات، مختار آلبوشوکه دست به اعتصاب غذا زد و با نگارش نامهای، جزئیات شکنجهها را افشا کرد. او در بخشی از این نامه نوشته است:
«گفتم: من بیماری فتق شدیدی دارم نزنید لطفا! مأمور کنار دستی که گوئی با شنیدن این حرف من احساسات سادیستیکش به غلیان آمده بود، با پوزخندی گفت: ‘خوب چه بهتر!’ و با فحاشی رکیک ادامه داد که ‘بلائی سرت بیارم که فتقت یادت بره’ و سپس با تمام قدرت با مشت به زیر شکمم ضربه زد.»
وی در نهایت در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۳ به زندان شیبان بازگردانده شد، اما فشارهای امنیتی و شرایط وخیم جسمانیاش همچنان ادامه دارد.
وخامت وضعیت جسمانی و محرومیت از درمان
مختار آلبوشوکه سالهاست که از بیماری فتق شدید رنج میبرد و نیاز فوری به جراحی و رسیدگی پزشکی دارد. با این حال، مقامات زندان نهتنها اقدامی برای درمان او انجام نمیدهند، بلکه با نگهداشتن وی در شرایط پرتنش، سلامتیاش را به خطر انداختهاند.
منابع محلی میگویند که پروندهسازیهای مکرر و انتقالهای مستمر به بازداشتگاههای امنیتی، ابزارهایی برای کنترل بیشتر و محدودسازی ارتباط زندانیان با بیرون از زندان هستند.
این نخستین بار نیست که زندانیان سیاسی با اتهاماتی مبهم و پروندههای ساختگی مواجه میشوند. ماموران امنیتی به منظور تحت فشار قرار دادن زندانیان سیاسی، معمولاً از ارتباطات تلفنی یا خانوادگی آنها برای اعمال فشار بیشتر و افزودن پروندههای جدید استفاده میکنند.
وخامت حال آذر کوروندی در زندان اوین؛ محرومیت از درمان و فشار مضاعف امنیتی
رهام بخش حبیبی، فرمانده انتظامی فارس، از فروش گوشت سگ تا همکاری با خانه فساد
در باره زندانی سیاسی مختار آلبوشوکهزندانی سیاسی مختار آلبوشوکه، متولد ۱۳۶۵ از استان خوزستان است. وی در تاریخ ۱۲ اسفندماه ۱۳۸۹ توسط ماموران امنیتی بازداشت شد. ماموران امنیتی در بازداشتگاه اداره کل اطلاعات استان خوزستان وی را تحت شکنجههای شدید قرار داده به نحوی که در زمان بازجویی، وی از ناحیه فک و دندان به شدت مجروح شد.
شکنجههای فیزیکی و روانی زندانی سیاسی مختار آلبوشوکه
زندانی سیاسی مختار آلبوشوکه در دوران بازجویی، از حق دسترسی به وکیل انتخابی محروم بود. همچنین وی ماهها پس از بازداشت از حق ملاقات با خانواده و تماس با آنها محروم بود.
مقامات زندان به منظور شکنجه روانی خانواده وی، اعلام کردند که وی فوت کرده است. اما پس از پیگیریهای مستمر خانواده وی، در اواخر شهریور ۱۳۹۰ او به بند ۳ زندان کارون اهواز منتقل شد.
در تاریخ ۱۷ تیرماه ۱۳۹۱، زندانی سیاسی مختار آلبوشوکه، در شعبه ۲ دادگاه انقلاب اهواز، به ریاست محمدباقر موسوی، بابت اتهام، محاربه و افساد فی الارض، تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی به اعدام محکوم شد.
در تاریخ ۲۰دیماه ۱۳۹۱، حکم اعدام وی بار دیگر در دیوان عالی کشور تایید شد. این حکم در سال ۱۳۹۸ به حبس ابد تبدیل شد.
افشای شکنجههای نیروهای امنیتی در بازداشتگاه پلیس اهوازمتن کامل نامه زندانی سیاسی مختار آلبوشوکه و توضیح شکنجههای نیروهای امنیتی در زیر آمده است:
“وقتی با حکم ابد و پنج سال، چهارده سال در زندان بمانی؛ دیدن منظره خیابانها، ماشینهای در رفتوآمد، درختهای وسط بلوار و چهرههای مردم که با عجله در آمد و شدند، برای من حکم رفتن به یک تور تفریحی ویژه و دیدن زیباترین مناظر جهان را داشت. برای همین وقتی ۱۵ آذر ۱۴۰۳ من را صدا زدند و در محوطه زندان سوار ماشین کردند، در ابتدا حسی از شوق در وجودم جوانه زد، تا وقتی که با همراهان لباس شخصی که نمیشناختم از در زندان خارج شدیم و نفر جلوئی برگشت و اولین مشت محکم را به صورتم کوبید و به همکارش که کنارم بود گفت «چشمبند و دستبد این بیشرف….را بزنید!»
من در حالی که از شدت درد صورتم را گرفته بودم و در همان حال که دو مامور کناری، دستانم را برای زدن دستبند از روی صورتم کشیده و با فشار و خشونت به پشتم میپیچاندند, و نیز در حالی که آخرین رد مناظر بیرون زندان از مقابل چشمانم میگذشت، با زدن چشمبند با تاریکی مطلق مواجه شده و از خاطرم گذشت که«مختار قرار نیست به تور تفریحی بروی و احتمالا خبری از دیدن بلوار، درخت، ماشین و چهرههای مردم رهگذر نخواهد بود!» اما هرگز فکر آن حجم از داغ و درفش و شکنجه را هم نمیکردم آنهم پس از ۱۴ سال زندانی بودن!
داشتم خودم را دلداری میدادم که:« من چهارده سال است زندانی هستم، با حکم ابد و البته به جرم ناکرده!، دیگر بیشتر از این چه میخواهند که قصد آزارم را داشته باشند!؟» در همین فکرها بودم که مشتی محکم به پائین شکمم زدند که از درد به خود پیچیده و حواسم نبود که گفتم:« من بیماری فتق شدیدی دارم نزنید لطفا!» مأمور کنار دستی که گوئی با شنیدن این حرف من احساسات سادیستیکش به غلیان آمده بود با پوزخندی گفت:”خوب چه بهتر!” و با فحاشی رکیک جنسی ادامه داد که:” که فتق داری! بلائی سرت بیارم که فتقت یادت بره” و باز با تمام قدرت با مشت به زیر شکمم ضربه زد. در طول مسیر تا به بازداشتگاهشان برسیم، با فحاشیهای رکیک جنسی به مادر، خواهر و خانوادهام چنان آزارم دادند که درد مشت و سیلی زدنشان را کمتر متوجه میشدم. چند روز در بازداشتگاهی که بعدا فهمیدم متعلق به پلیس فتای اهواز است، به شدت شکنجه شدم.
نمیدانم چند روز گذشته بود که از شدت ضربات مشت و لگد که تعمدا بیشتر به زیر شکمم میزدند، از هوش رفتم؛ روی تخت بیمارستان و در حالی که با دستبند و پابند به تخت زنجیر شده بودم، به هوش آمدم و متوجه شدم، شخصی که احتمالا پزشک بود، دارد به مامورها اصرار و گاهی التماس میکند که:« این بیماری شدید فتق دارد و احتمال پاره شدن فتقش زیاد است، باید اینجا بماند و فوری عملش کنیم.» مأمورهای لباس شخصی گوئی دکتر با دیوار حرف زده، بدون اینکه پاسخی دهند، آمدند و بعد از زدن دستبند از پشت و چشمبند من را کشان کشان از تخت بیمارستان به شکنجهگاهشان بازگرداندند.
این شکنجه شدن، همراه با فحاشیهای رکیک جنسی به خانوادهام و بیهوشی دوباره و بردن به بیمارستان، اصرار دکتر به بستری و عمل فوری و بیتوجهی مأموران، یکبار دیگر تکرار شد. در حالی که من کلا در اعتصاب بودم، تا زمانی که به زندان شیبان اهواز بازگردانده شدم. همه این رفتارهای غیرانسانی برای این بود که اسم من را در لیست تلفنهای گوشی شخصی که بازداشتشده دیده بودند، من که چهارده سال است زندانی خودشان هستم!
وقتی به بند برگشتم اول فکر کردم بیش از یکی دو ماه است که من را بردهاند و همبندیها یادآور شدند که ۱۲ روز پیش تو را بردند، یعنی از ۱۵ تا ۲۷ آذر! الان که یک ماه از آن روزها میگذرد، احساس میکنم حفرهای عمیق در وجودم ایجاد شده!، نه به دلیل شکنجه فیزیکی، بلکه شکنجه و آزار روحی با فحاشیهای جنسی مکررشان به عزیزانم، حفرهای که هرگز پر نخواهد شد.
کانون حقوق بشر ایران را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
تلگرام / ایکس / اینستاگرام / یوتیوب / فیسبوک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر