۹ آذر, ۱۴۰۳دستهبندی گزارش ویژه
چیرگی هیولای مرگ و فقر بر آسمان سیستان و بلوچستان
نویسنده آرام صدیقی
استان سیستان و بلوچستان، یکی از محرومترین و کمتوسعهترین استانهای ایران است. این منطقه از لحاظ جغرافیایی در جنوب شرقی ایران واقع شده و هممرز با کشورهای افغانستان و پاکستان است. به دلیل شرایط جغرافیایی، اقلیمی و البته سیاستهای نادرست دولتی، مردم این منطقه همواره با فقر، بیکاری و محرومیت دستوپنجه نرم کردهاند. در سالهای اخیر، فقر اقتصادی و نبود فرصتهای شغلی، بسیاری از مردم این استان را به ناچار به فعالیتهایی چون سوختبری و قاچاق مواد مخدر سوق داده است؛ فعالیتهایی که نه تنها زندگیشان را به خطر میاندازد، بلکه آنها را در معرض برخوردهای سخت و خشونتآمیز نیروهای امنیتی قرار میدهد.
ریشههای فقر در سیستان و بلوچستان
سیستان و بلوچستان از دیرباز با مشکلات عدیدهای در زمینه توسعه زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی مواجه بوده است. این استان، با وجود داشتن ظرفیتهای بسیار در زمینه کشاورزی، معادن و همچنین امکان تبدیل شدن به یکی از قطبهای ترانزیتی کشور به دلیل موقعیت جغرافیایی خود، از این مزایا بهرهای نبرده است. سوء مدیریت و سیاستهای نادرست اقتصادی دولتها در دهههای گذشته سبب شده تا این استان به یکی از فقیرترین نقاط کشور تبدیل شود.
آمارهای رسمی نشان میدهند که نرخ بیکاری در سیستان و بلوچستان بهویژه در میان جوانان به طور چشمگیری بالاست. بسیاری از خانوادهها از امکانات اولیه زندگی همچون بهداشت، آموزش و حتی دسترسی به آب آشامیدنی سالم محروم هستند. این فقر ساختاری به همراه تبعیضهای اجتماعی و مذهبی که علیه مردم این منطقه روا میشود، آنها را در شرایطی قرار داده که برای تامین معیشت خود و خانوادهشان، مجبور به پذیرش کارهای خطرناکی مانند سوختبری و قاچاق مواد مخدر شدهاند.
سوختبری؛ کار پرخطر و بیثبات
سوختبری کار پرخطر و بیثبات در سیستان و بلوچستانسوختبری، یکی از شغلهایی است که افراد بسیاری در سیستان و بلوچستان به آن مشغولند. سوختبرها با حمل سوخت به صورت غیرقانونی از ایران به پاکستان و افغانستان، سعی میکنند درآمدی ناچیز برای خود به دست آورند. این کار به دلیل تفاوت قیمت سوخت در ایران با کشورهای همسایه سودآور است، اما مشکلات و خطرات بیشماری نیز به همراه دارد.
نیروهای امنیتی ایران بهویژه سپاه پاسداران و نیروی انتظامی، برخوردهای شدیدی با سوختبران دارند و بسیاری از آنها در درگیریهای مرزی یا به دلیل تعقیب و گریز جان خود را از دست میدهند. این برخوردهای خشن که گاه به تیراندازی مستقیم به خودروهای سوختبران منجر میشود، علاوه بر تلفات جانی، باعث افزایش نارضایتی و خشم مردم این منطقه شده است.
یکی از نمونههای تکاندهنده، تیراندازی به سوختبرانی است که اغلب از خانوادههای فقیر و کمدرآمد میآیند. این افراد، تنها به دلیل عدم دسترسی به شغلهای دیگر و فشار اقتصادی، ناچار به پذیرش این کارهای خطرناک هستند. در بسیاری از موارد، حتی کودکان نیز به دلیل فقر شدید به سوختبری روی آوردهاند که جان آنها را نیز به خطر میاندازد.
مواد مخدر؛ چالش دیگری برای سیستان و بلوچستان
علاوه بر سوختبری، قاچاق مواد مخدر نیز یکی از معضلات اصلی استان سیستان و بلوچستان است. این استان به دلیل هممرز بودن با افغانستان، بزرگترین تولیدکننده تریاک در جهان، به یکی از مسیرهای اصلی ترانزیت مواد مخدر به ایران و کشورهای دیگر تبدیل شده است. فقر اقتصادی و نبود فرصتهای شغلی باعث شده تا بسیاری از مردم این منطقه به ناچار وارد این شبکههای قاچاق شوند.
بسیاری از جوانان بلوچ برای تامین هزینههای زندگی و خانوادههای خود، به قاچاقچیان مواد مخدر ملحق میشوند. این شغل، اگرچه درآمدی بیشتر از سوختبری به همراه دارد، اما خطرات بسیار بیشتری نیز دارد. نیروهای انتظامی و امنیتی برخوردهای سختی با قاچاقچیان مواد مخدر دارند و بسیاری از این افراد در درگیریها کشته یا دستگیر میشوند. زندانهای ایران مملو از جوانان بلوچ است که به اتهام قاچاق مواد مخدر دستگیر شدهاند و تعداد زیادی از آنها نیز به اعدام محکوم شدهاند.
عمق فاجعه فقر و اعدام مردان و زنان بلوچ به اتهام قاچاق مواد مخدر را تنها در یک مورد که رسانهای شده میتوان یافت:
« سرنوشت من خیلی تلخ بوده. من یک بچه ۴ ساله داشتم و دو ماه بود که حامله بودم که شوهرم دستگیر شد. چهار سال تو زندان زاهدان بود، من با چه سختی هایی با پای پیاده به ملاقاتش می رفتم. کرایه ماشین آن وقت هزار و پانصد تومان بود، اما من همان را هم نداشتم. یک وقت هایی اتوبوس گیرم می آمد و گاهی وقت ها گیرم نمی آمد و پیاده می رفتم.»
وقتی دخترش یک سال و نیمه بود، یک روز او و خانواده را برای ملاقات آخر می خواهند، سایه سیاه اعدام بلاخره قرار بود بر سر او و دو طفل خردسالش بیافتد. سایه سنگینی که تا امروز، زخم روان او و دو فرزند کوچکش شده است: «بعدازظهر پنج شنبه بود، ساعت ۴. هیچ وقت این ساعت و تاریخ از یادم نخواهد رفت.»
همسر شهلا پابند به پا داشته، دختر کوچکش را در آغوش می گیرد که خداحافظی کند، طفلی که یک شب هم نتوانسته بود او را در بغل بگیرد. پسر شش ساله اش را نیز بغل می کند. شهلا کنترل خود را از دست می دهد و ضجه می زند، خودش را می زند و التماس می کند که همسرش را نکشند. سپس ماموری برای این که او را آرام کند، دست به دامان فریب می شود. به شهلا می گوید که حکم شوهرش لغو شده. او می داند که دروغ می گویند و با اذان صبح همسرش را بالای چوبه دار خواهند کشید.
مامورها بچه ها را از پدر می گیرند و به مادر می دهند. کودکان شهلا هر دو شاهد این وقایع بوده اند و حالا هم با مشکلات روان روبرو هستند. شهلا می گوید: «دخترم الان ناراحتی اعصاب پیدا کرده و قلبش هم مشکل دار شده. پسرم هم عصبی شده و همیشه ناخن هایش را می خورد. این حکم خیلی تاثیر بدی روی زندگی من گذاشت و خودم افسردگی شدید گرفتم. مشکل عضلات دارم و عصبی شدم.»
همسر شهلا هم مثل اغلب قربانیان سیاست اعدام در بلوچستان، فقیر بود. خسته از بیکاری و فقر، حرف کسی را که به او گفته بود یک کیسه برنج را در اتوبوس می گذاریم و تو اگر مراقبش باشی و به مقصد برسانی، ۲۰۰ هزار تومان به تو خواهیم داد، قبول کرده بود. در ایست بازرسی، ماموران کیسه را باز می کنند و می بینند که دو کیسه مواد داخل آن است. شوهر شهلا برای این که مالکیت آن مواد را به گردن بگیرد، تحت شکنجه های شدیدی بوده است.
شهلا دراین باره هم می گوید: «خب اگر پول ۲ کیلو مواد داشت که ما این قدر بدبخت نبودیم که پول طناب نرم را ندهیم. طناب نرم پولی بود، طناب سفت مجانی. پول طناب نرم را نداشتم و برای همین با طناب سفت اعدامش کردند. گردنش کاملا زخم شده بود، انگار کاردی گردنش را بریده بود. گردنش شکسته بود. دستش هم شکسته بود.»
به گفته شهلا، یک بار اور از همسرش می پرسد که چرا موادی که پیدا شده را گردن گرفته و او در جواب از شکنجه هایش می گوید، شکنجه ای که احتمالا باعث شکسته شدن دستش و جوش خوردن آن بدون دسترسی به پزشک شده است: «گفت با یک دست من را بالا می بردند و بهم می گفتند بگو که مال توست و من مجبور بودم بگویم مال من است. وقتی می آوردنم پایین می گفتم مال من نیست چرا به زور می خواهید گردن من بزنید این را؟ من هنوز کاغذهایی که تا تهران رفتم و آن اعتراض هایی که کردم را دارم. اما هیچ کس حرف من را گوش نکرد و هیچ کس به فریاد من و بچه هایم نرسید. هیچ کس…»
سپاه پاسداران عامل اصلی توزیع مواد مخدر
اعدام قاچاقچیان خرده پا و کسانی که تنها حامل مواد مخدر به سایر نقاط هستند و همه زندگی آنها به ۱۰٪ قیمت مواد حمل کننده هم نمیرسد در حالی است که کارتل اصلی قاچاق مواد مخدر در دست سپاه پاسداران و سایر نهادهای سرکوبگر از جمله وزرات اطلاعات و اطلاعات سپاه میباشد. دفتر مقابله با مواد مخدر و جرم سازمان ملل متحد (UNODC) در سال 2008، سپاه پاسداران را به عنوان یکی از بازیگران اصلی در قاچاق مواد مخدر به اروپا شناسایی کرد. گزارشهای متعدد نشان میدهد که نیروی قدس سپاه، شاخه برونمرزی سپاه، از درآمد حاصل از این قاچاق برای حمایت از گروههای شبهنظامی در منطقه، از جمله حزبالله لبنان، استفاده میکند. این درآمد همچنین برای تأمین مالی فعالیتهای تروریستی و سرکوب مخالفان در داخل ایران به کار میرود.
تحقیقات نشان میدهد که سپاه از مسیرهای مختلفی برای قاچاق مواد مخدر استفاده میکند، از جمله قاچاق از طریق مرزهای شرقی ایران با افغانستان و پاکستان. همچنین، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد سپاه از شبکههای قاچاق مواد مخدر برای پولشویی و دور زدن تحریمها استفاده میکند
سرکوب و تبعیض؛ عامل تشدید کننده بحران
سرکوب و تبعیض علیه مردم سیستان و بلوچستان تنها به مسائل اقتصادی و فقر محدود نمیشود. مردم سیستان و بلوچستان بهویژه بلوچها، از لحاظ مذهبی و قومی نیز با تبعیضهای شدیدی روبهرو هستند. اهل سنت بودن بلوچها و تفاوتهای فرهنگی و قومی آنها با جمعیت غالب کشور، باعث شده تا آنها همواره در حاشیه قرار گیرند و حقوقشان نادیده گرفته شود. این تبعیضها، نارضایتیهای عمیقی را در میان مردم این منطقه ایجاد کرده و آنها را بیشتر به سمت فعالیتهای خطرناک سوق داده است.
از طرف دیگر، رسانههای دولتی و مقامهای حکومتی اغلب بهگونهای برخورد میکنند که گویی این مردم بهصورت عمدی و از سر طمع وارد فعالیتهای غیرقانونی میشوند، در حالی که واقعیت این است که بسیاری از آنها هیچ راه دیگری برای تامین معیشت خود ندارند. آنها در چرخهای از فقر، تبعیض و سرکوب گرفتار شدهاند که بهسختی میتوانند از آن رهایی یابند.
دانشآموزان بازمانده از تحصیل و بحران آینده سیستان و بلوچستان
یکی از مهمترین پیامدهای فقر و محرومیت در سیستان و بلوچستان، افزایش تعداد دانشآموزان بازمانده از تحصیل است. بسیاری از خانوادهها به دلیل فشارهای اقتصادی، قادر به تامین هزینههای تحصیل فرزندانشان نیستند و به همین دلیل آنها مجبور به ترک تحصیل میشوند. این مسئله در بلندمدت باعث تداوم چرخه فقر و محرومیت در این منطقه میشود، زیرا این کودکان و نوجوانان بدون داشتن تحصیلات و مهارتهای لازم، در آینده نیز امکان دسترسی به شغلهای مناسب را نخواهند داشت.
ترک تحصیل گسترده در سیستان و بلوچستان به افزایش معضلات اجتماعی نیز دامن زده است. بسیاری از این کودکان و نوجوانان به دلیل نداشتن آیندهای روشن، بهسرعت وارد فعالیتهای غیرقانونی همچون قاچاق سوخت و مواد مخدر میشوند. این موضوع باعث شده تا نهتنها امنیت جانی آنها به خطر بیفتد، بلکه جامعه سیستان و بلوچستان نیز با بحرانهای بیشتری روبهرو شود.
فقر گسترده و عمیق در استان سیستان و بلوچستان، یکی از محرومترین مناطق ایران، بازتابی از سیاستهای تبعیضآمیز و سوءمدیریت ساختاری حکومت جمهوری اسلامی است. این استان با منابع طبیعی غنی، موقعیت استراتژیک و نیروی انسانی جوان، به دلیل سیاستهای تمرکزگرایانه و تبعیضآمیز رژیم، در چرخه فقر و محرومیت گرفتار شده است. این مقاله به بررسی این موضوع میپردازد که چرا تنها تغییر بنیادین نظام حکومتی میتواند راهحلی پایدار برای مشکلات مردم این منطقه باشد.
سرنگونی حکومت سرکوبگر تنها راه نجات مردم سیستان و بلوچستان
سیستان و بلوچستان با جمعیت قابل توجه بلوچ دههها تحت تبعیض قومی و مذهبی قرار داشته است. سران حکومت از طریق سیاستهای برنامهریزیشده و نابرابر، این استان را به منطقهای با پایینترین شاخصهای توسعه انسانی تبدیل کرده است. نبود زیرساختهای مناسب، دسترسی محدود به آموزش، بهداشت و فرصتهای شغلی، و سرکوب فرهنگی و مذهبی از نمونههای بارز این تبعیضها در سیستان و بلوچستان هستند.
فقر ساختاری در این استان نه نتیجه کمبود منابع، بلکه محصول یک سیاست عمدی است که هدف آن کنترل این جمعیت از طریق تضعیف اقتصادی و اجتماعی است. برای مثال، در حالی که بخشهای وسیعی از این استان از منابع طبیعی مانند معادن و انرژی بهرهمند هستند، این منابع به صورت سیستماتیک به دیگر نقاط کشور منتقل میشوند و سودی به مردم محلی نمیرسد.
سیاستهای سرکوبگرانه رژیم علیه قاچاقچیان خُرد، که بسیاری از آنها تنها برای بقا و گذران زندگی دست به قاچاق سوخت یا کالا میزنند، نیز بر دامنه این مشکلات افزوده است.
این سیاستها، که تحت پوشش “مبارزه با قاچاق” اجرا میشوند، در واقع ابزاری برای سرکوب اقتصادی بلوچها هستند. رژیم جمهوری اسلامی نه تنها در حل مشکل بیکاری و فقر ناتوان بوده، بلکه با ایجاد موانع بیشتر برای مردم سیستان و بلوچستان، زمینهساز افزایش جرایم خُرد و به دام افتادن افراد فقیر در سیستم قضایی و اعدامهای گسترده شده است.
فقر در سیستان و بلوچستان نه تنها محصول شرایط اقتصادی، بلکه نتیجه مستقیم سیاستهای تبعیضآمیز و سرکوبگرانه جمهوری اسلامی است. بدون تغییر بنیادی در نظام سیاسی ایران، این منطقه همچنان در محرومیت باقی خواهد ماند. سرنگونی رژیم سرکوبگر و جایگزینی آن با سیستمی که به عدالت، برابری و توسعه پایدار متعهد باشد، تنها راهحل واقعی برای پایان دادن به رنجهای مردم این استان است.
کانون حقوق بشر ایران را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
تلگرام / توییتر / اینستاگرام / یوتیوب / فیسبوک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر