--> پشت‌بند ۴؛ تپه‌ای که مرگ در آن لانه داشت، گروه تحقیق کانون حقوق بشر ایران ~ کانون حقوق بشر ایران

کانون حقوق بشر ایران، بازتاب خبرها و صدای کلیه زندانیان با هر عقیده و مرام و مسلک از ترک و لر و بلوچ و عرب و کرد و فارس

پشت‌بند ۴؛ تپه‌ای که مرگ در آن لانه داشت، گروه تحقیق کانون حقوق بشر ایران


https://youtu.be/ykY0YdJaSE0

برای بسیاری از زندانیان، پشت‌بند ۴ نه فقط مکانی فیزیکی، بلکه نمادی از چرخه بی‌پایان مرگ بود. دیوارها و خاکریزها شاهدانی خاموش بودند که بارها دیدند چگونه جوانانی با چشم‌های بسته اما سرهای افراشته به استقبال مرگ می‌رفتند






































کانون حقوق بشر ایران، شنبه ۲۴ آبان‌ماه ۱۴۰۴ – در دل زندان اوین، جایی میان بندهای ۴ و ۲۰۹ از یک سو و بند ۲۴۰ و آموزشگاه از سوی دیگر، محوطه‌ای بود که بعدها به نام «پشت‌بند ۴» شناخته شد. این مکان، در دامنه تپه‌ای پوشیده از درختچه‌های دو تا سه متری، شاهد صحنه‌هایی شد که تاریخ ایران هرگز از یاد نخواهد برد. از تابستان ۱۳۶۰ تا زمستان ۱۳۶۱، شب‌های این دامنه سیاه‌ترین اوراق دفتر سرکوب را ورق زدند.

روزها، گروه‌های ضربت دادستانی در خیابان‌های تهران به دنبال جوانانی می‌گشتند که متهم به مخالفت بودند؛ شب که می‌شد، آنان را به پشت‌بند ۴ می‌بردند، جایی که خاکریزهایش به خون صدها تن آغشته شد. این محوطه نه تنها میدان تیر، بلکه آیینه‌ای بود برای نمایش وفاداری. همه کسانی که در ساختار حکومت جایگاهی داشتند، از بازجو تا کارمند ساده، از آشپز تا مدیرکل، حتی وزرا و معاونان، باید برای اثبات سرسپردگی خود، در جوخه‌های اعدام شرکت می‌کردند و زیر نگاه لاجوردی، بر سینه زندانیان تیر خلاص می‌زدند.

جوخه‌های سی‌نفره؛ مرگ در نظم نظامی

اعدام‌ها در پشت‌بند ۴ به‌طرزی دقیق و مکانیکی سازماندهی شده بود. در هر وعده اعدام، سی زندانی در برابر سی پاسدار صف کشیده می‌شدند. اعضای جوخه با یونیفرم کامل سپاه پاسداران، آرم‌ها و کلاه نظامی بر تن، با سلاح ژ-۳ آماده می‌شدند. هر نفر سه گلوله رگباری به سمت قفسه سینه زندانی شلیک می‌کرد. گلوله‌ها چون بارانی آهنین بر بدن‌های نحیف فرود می‌آمدند؛ بارانی که بوی باروتش با فریادهای خاموش در هم می‌آمیخت.

پس از شلیک اولیه، صحنه به دست «تیرخلاص‌زن‌ها» سپرده می‌شد. آنان معمولاً بازجویان یا اعضای گروه‌های ضربت دادستانی بودند که با اسلحه‌های برتا و اسپرینگ به پیکر نیمه‌جان قربانیان نزدیک می‌شدند. صدای تک‌تیرها در دل شب همچون میخ‌هایی بود که بر تابوت تاریخ کوبیده می‌شد.

مشارکت اجباری؛ نمایش وفاداری با خون

این اعدام‌ها نه تنها برای حذف مخالفان، بلکه به‌مثابه آیینی برای تحکیم قدرت طراحی شده بود. شرکت در جوخه‌ها به معنای ادای بیعت بود. هر کسی که دستی در دستگاه داشت، باید گلوله‌ای شلیک می‌کرد تا نشان دهد خون بی‌گناه را می‌تواند جاری سازد، اگر فرمان از بالا باشد. این صحنه‌ها نمایشنامه‌ای تکرارشونده بود: خونی که جاری می‌شد، گواهی وفاداری بود، و سکوتی که بر جای می‌ماند، سندی بر ترس.

خاکریز خون و کامیون‌های مرگ

پس از پایان اعدام‌ها، اجساد بر زمین می‌افتادند. اما این پایان ماجرا نبود. زندانیان درهم‌شکسته، خود مجبور بودند اجساد دوستان و هم‌بندی‌هایشان را جمع کنند. پیکرها روی کامیون‌هایی بی‌نام و نشان چیده می‌شدند. کامیون‌ها تا صبح همان‌جا می‌ماندند تا خون خشک شود و در مسیر انتقال به بیرون، ردی سرخ بر خیابان‌ها به جا نگذارد. بر روی آن‌ها چادر کشیده می‌شد و با اسکورت پنهانی به سمت گورهای ناشناخته می‌رفتند. هیچ‌کس نمی‌دانست عزیزانش کجا دفن می‌شوند؛ تپه‌های بی‌نام و نشان بدل به کتابخانه‌ای شدند که هر قبر آن، فصلی از جنایت بود.

شب‌های بی‌پایان پشت‌بند ۴

روایت‌های پراکنده نشان می‌دهد که در آن سال‌ها، صدای گلوله در دامنه تپه به یک عادت شبانه تبدیل شده بود. اهالی اوین و زندانیان دیگر بندها از دور می‌شنیدند، اما نمی‌توانستند ببینند. تنها چیزی که باقی می‌ماند، لرز در جان و کابوس‌هایی بود که شب‌ها با آن دست‌وپنجه نرم می‌کردند.

برای بسیاری از زندانیان، پشت‌بند ۴ نه فقط مکانی فیزیکی، بلکه نمادی از چرخه بی‌پایان مرگ بود. دیوارها و خاکریزها شاهدانی خاموش بودند که بارها دیدند چگونه جوانانی با چشم‌های بسته اما سرهای افراشته به استقبال مرگ می‌رفتند.

استعاره‌ای از تاریخ

اگر تاریخ را به رودخانه‌ای تشبیه کنیم، پشت‌بند ۴ سنگ سیاهی بود که مسیر این رود را گل‌آلود کرد. خون قربانیان همچون جویباری در خاک تپه جاری می‌شد و زمین، حافظی بی‌زبان، رازهای فراوان را در دل خود پنهان کرد. هر درختچه دو متری آن دامنه، چون شمعی خاموش‌شده، بر مزار ناگفته‌ها ایستاد.

این مکان نه تنها عرصه مرگ، بلکه کارگاه تولید ترس بود. نظام می‌خواست نشان دهد که هیچ‌کس از سایه مرگ در امان نیست، اما در دل همان لحظات، بذر مقاومت نیز کاشته می‌شد. جوانانی که گلوله‌ها سینه‌شان را شکافت، با مرگ خود سندی از ایستادگی بر جا گذاشتند.

میراث تلخ

امروز، هر بار که سخن از پشت‌بند ۴ به میان می‌آید، تصویر کامیون‌های چادرتیره، خاکریز خون‌آلود و صدای تیر خلاص، چون شبحی بر حافظه جمعی ملت سایه می‌اندازد. تاریخ این مکان، روایتی از جنایت‌های سازمان‌یافته است؛ جنایتی که نه تنها علیه افراد، بلکه علیه کرامت انسانی رقم خورد.

نقض حقوق بشر در اعدام‌های پشت بند ۴

اعدام‌های پشت‌بند ۴ مصداق آشکار نقض حقوق بنیادین بشر است:

ماده ۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر: حق زندگی، آزادی و امنیت. این اعدام‌ها آشکارا زندگی شهروندان را سلب کرد.

ماده ۵: منع شکنجه و رفتار غیرانسانی. اعدام‌های دسته‌جمعی و تیرخلاص، نماد بارز خشونت سازمان‌یافته بود.

ماده ۱۰: حق دادرسی عادلانه. زندانیان بدون محاکمه عادلانه به جوخه‌های مرگ سپرده شدند.

پشت‌بند ۴ تنها یک مکان نیست؛ زخم بازی است بر تاریخ، و یادآور مسئولیتی که بر دوش نسل‌های آینده است تا حقیقت را زنده نگاه دارند.

سه مسیر شکست‌خورده حاکمیت برای خاموش کردن آبان ۹۸

تأیید حکم اعدام سه زندانی سیاسی در زندان شیبان اهواز؛ تهدید اجرای حکم فرشاد اعتمادی‌فر، مسعود جامعی و علیرضا مرداسی

کانون حقوق بشر ایران را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
تلگرام / ایکس / اینستاگرام / یوتیوب / فیسبوک


اشتراک:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نوشته‌های پر بیننده

بایگانی وبلاگ

بازدید وبلاگ