--> جسارت انقلابی ~ کانون حقوق بشر ایران

کانون حقوق بشر ایران، بازتاب خبرها و صدای کلیه زندانیان با هر عقیده و مرام و مسلک از ترک و لر و بلوچ و عرب و کرد و فارس

جسارت انقلابی

 

آنچه می خوانید خاطرات یک زندانی سیاسی دهه۶۰ است 

جسارت انقلابی 
هنگام بازجویی از من در شعبه ۲۰۹ اوین،  بازجوی شکنجه گری بنام مسعود، باد در غبغب انداخت  و رو به غلامرضا کرد و گفت:
دیدی ما برحقیم؟  بیا این هم برادرت که دستگیرشده رو ببین! 
غلامرضا با خونسردی و شهامت و جسارت انقلابی پاسخ داد: 
این حرفها را می‌تونی برای دلداری خودت و دور رو بری هات بزنی! اما تو هم این رو  بدون! روز دستگیری، اگه من زودتر به اون میز وسط اتاق رسیده بودم، امروز یکی از شما زنده نبودید. 
 منظور غلامرضا از روز دستگیری خودش بود که کلتش رو اون روز اتفاقا روی میز وسط اتاق گذاشته بود و هنگام دستگیری تلاش کرده بود که کلتش رو برداره و این جانیان را به سزای اعمالشون برسونه. اما متاسفانه موفق نشده بود و در حین تلاش برای این حرکت جسورانه، مامورین و شکنجه گران اطلاعاتی روی اون پریده و دستگیرش کرده بودند.
 بازجو، روبه من کرد وگفت :
می بینی این برادرت سه تا سیانور خورده که ما نجاتش دادیم ولی هنوز از ما طلبکاره که چرا زنده مونده!
من که تازه دستگیر شده بودم و هیچ چیزی از بند ۲۰۹  اوین نمی دونستم ‌ تازه فهمیدم که برادرم می ‌خواهد به من درسی بده که بتونم در بازجویی ستون کارم کنم. بازجو که اسمش مسعود بود با  چند نفر دیگه از مرتجعین  انجمن اسلامی خارج کشور بودند از آمریکا غلامرضا رو می‌شناختند. آخه غلامرضا در امریکا عضو سازمان دانشجویان مسلمان بود و همیشه روبروی این انجمن‌اسلامی های عقب افتاده و ارتجاعی موضع داشت برای همین اینجا داشتند اونا داشتند کینه کشی خودشون را سر غلامرضا خالی می‌کردند. غلامرضا،  شیری بود که هیچگاه روبروی بازجوهایی که او را می شناختند،  سرخم نکرد بلکه با جسارت انقلابی پاسخشان را می داد . او سرانجام در۱۵ مهرماه سال ۶۴ با سایر دوستانش مثل محمود بنی نجاریان،  احمد مقیمی زنجانی و حمید حسینی به عهدش با خدا وخلق وفا کرد و بر طناب دار بوسه زد، جسارت او همیشه در عمق وجودم هست و به اون افتخار می کنم.‌ یادش گرامی باد.    پایان

اشتراک:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نوشته‌های پر بیننده

بایگانی وبلاگ

بازدید وبلاگ