--> مرگ خمینی؛ بنیانگذار برپایی چوبه‌های دار در خیابان‌ها ~ کانون حقوق بشر ایران

کانون حقوق بشر ایران، بازتاب خبرها و صدای کلیه زندانیان با هر عقیده و مرام و مسلک از ترک و لر و بلوچ و عرب و کرد و فارس

مرگ خمینی؛ بنیانگذار برپایی چوبه‌های دار در خیابان‌ها

۱۳ خرداد, ۱۴۰۴دسته‌بندی گزارش ویژه


در تابستان ۱۳۶۷، یکی از هولناک‌ترین جنایات سیاسی تاریخ معاصر ایران با فرمان مستقیم خمینی رقم خورد. جنایتی که در قرون گذشته نیز کمتر نمونه ای برای آن می‌توان یافت

روز ۱۳ خرداد ۱۳۶۸، خمینی، که بنیان یک دیکتاتوری مذهبی در ایران را گذاشت، با مرگ روبرو شد. مرگی که برای میلیون‌ها ایرانی، نقطه پایانی بر یک عصر سرکوب، خشونت و فاجعه تلقی می‌شد؛ اما برخلاف امید بسیاری، با مرگ او دوران سیاه به پایان نرسید، بلکه در هیبتی خشن‌تر و ساختاریافته‌تر ادامه یافت. این مقاله نه برای بررسی زندگی شخصی یا دینی خمینی، بلکه برای تحلیل نتایج مرگ او و ارزیابی میراثی است که از او باقی ماند؛ میراثی که هنوز مردم ایران تاوان آن را می‌پردازند.

پایه‌گذار کشتارهای کور و بی‌رحمانه

خمینی نه تنها رهبری سیاسی، بلکه معمار یک نظام ایدئولوژیک تمام‌عیار بود. او با تلفیق قدرت سیاسی و باورهای بنیادگرایانه مذهبی، نظامی را بنیان نهاد که در آن ولایت فقیه بالاتر از هر قانون و انتخاب مردمی قرار گرفت. این ساختار نه‌تنها در تضاد کامل با اصول دموکراسی، حقوق بشر و آزادی‌های فردی بود، بلکه مسیر را برای اعمال یک‌جانبه سرکوب، سانسور و حذف فیزیکی مخالفان فراهم کرد.

از نخستین روزهای پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، سرکوب نیروهای مخالف حکومت براساس ولایت فقیه، روشنفکران، روزنامه‌نگاران، فعالان سیاسی، زنان و پیروان سایر ادیان آغاز شد. در دهه شصت، این سرکوب به اوج خود رسید؛ دهه‌ای که نامش با «اعدام» و «ترور» گره خورد.

دهه ۶۰؛ دهه کشتار سازمان‌یافته

بر اساس گزارش‌های معتبر از جمله سازمان عفو بین‌الملل و مجموعه خاطرات زندانیان سیاسی، در دهه شصت بیش از ۵۰۰ هزار نفر به دلایل سیاسی، عقیدتی یا حتی فعالیت‌های فرهنگی ساده، بازداشت و نزدیک به ۱۰۰ هزار نفر آنها اعدام شدند.

زندانیان نوجوان، دانش‌آموزان، زنان باردار و سالمندانی که حتی قادر به حرکت نبودند، در میان کشته‌شدگان بودند. کشتار به گونه‌ای انجام شد که حتی بسیاری از خانواده‌ها از محل دفن عزیزان‌شان اطلاع نیافتند.

دهه ۶۰؛ دهه کشتار سازمان‌یافته و ریشه‌کنی مخالفان

دهه ۱۳۶۰ یکی از تاریک‌ترین و خون‌بارترین دوران‌های تاریخ معاصر ایران است. دوره‌ای که حکومت به رهبری خمینی با تمام قوا برای «پاک‌سازی» سیاسی و ایدئولوژیک کشور از هر صدای مخالف اقدام کرد. در این دهه، سرکوب و اعدام به ابزاری سیستماتیک برای تحکیم پایه‌های دیکتاتوری مذهبی تبدیل شد. هدف اصلی نه صرفاً برخورد با نیروهای مسلح یا شورشی، بلکه خاموش کردن هر نوع صدای مستقل، منتقد یا متفاوت بود؛ چه از سوی احزاب و سازمانهای سیاسی، چه فعالان فرهنگی و چه حتی دانش‌آموزان دبیرستانی.

بر پایه گزارش‌های مستقل و شهادت‌های صدها زندانی بازمانده، در بازه ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷، ده‌ها هزار نفر از فعالان سیاسی، عقیدتی، روشنفکران، روزنامه‌نگاران، اعضای گروه‌های چپ‌گرا، و حتی کسانی که تنها در تظاهراتی شرکت کرده یا جزوه‌ای پخش کرده بودند، بازداشت شدند. بسیاری از این بازداشت‌ها بدون حکم قانونی، بدون تفهیم اتهام و با اعمال شکنجه شدید صورت گرفت. شکنجه‌هایی که شامل ضرب و شتم، تجاوز جنسی، بی‌خوابی طولانی‌مدت، سلول انفرادی ماه‌ها و فشار روانی برای اعتراف به اعمال نکرده بود. محاکمه‌های این افراد غالباً به‌صورت دسته‌جمعی و در عرض چند دقیقه انجام می‌شد.

اعدام‌ها، با محاکمه‌های چند دقیقه‌ای، بدون حضور وکیل، و عمدتاً بر اساس اعترافات اجباری یا گزارش‌های نیروهای اطلاعاتی صورت گرفت. حضور وکیل به‌کلی ممنوع بود، و قضات شرع، بر اساس اعتقادات مذهبی زندانی یا حتی عدم حضور او در نماز جماعت، حکم اعدام صادر می‌کردند.

اعدام‌های گسترده در زندان‌های اوین، قزل‌حصار، گوهردشت، عادل‌آباد شیراز، و دیزل‌آباد کرمانشاه، به حدی گسترده بود که برخی شب‌ها تعداد اعدامی‌ها به صدها نفر می‌رسید. خانواده‌ها از اطلاع درباره سرنوشت فرزندان‌شان محروم می‌شدند و تنها پس از ماه‌ها، یک کیسه لباس یا یک سنگ بی‌نام بر تپه‌ای خاکی، خبر مرگ عزیزان‌شان را تأیید می‌کرد.

این کشتار، نه یک فاجعه موردی، بلکه برنامه‌ای سیستماتیک و با دستور مستقیم شخص خمینی بود. نامه‌های او به مسئولان قضایی و امنیتی مبنی بر «بی‌رحمی در برخورد» با زندانیان سیاسی، سندی تاریخی بر نقش مستقیم و عامدانه‌اش در این نسل‌کشی سیاسی در تاریخ ایران است.

قتل‌عام ۱۳۶۷؛ فرمان مستقیم خمینی برای پاکسازی زندان‌ها از مخالفان

در تابستان ۱۳۶۷، یکی از هولناک‌ترین جنایات سیاسی تاریخ معاصر ایران با فرمان مستقیم خمینی رقم خورد. جنایتی که در قرون گذشته نیز کمتر نمونه ای برای آن می‌توان یافت. طی کمتر از سه ماه، هزاران زندانی سیاسی، که بسیاری از آن‌ها دوران محکومیت خود را سپری کرده و حتی برخی در آستانه آزادی بودند، در سکوت کامل رسانه‌ای و به‌دور از هرگونه دادرسی عادلانه، به دار آویخته شدند.

محرک اصلی این کشتار، شخص خمینی بود. او با صدور فتوایی محرمانه، به مسئولان قضایی و امنیتی کشور دستور داد که «هر کس در زندان‌های کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری می‌کند» باید اعدام شود. این فتوا نه بر اساس قانون یا حکم قضایی، بلکه صرفاً با هدف «پاکسازی» مخالفان از درون زندان‌ها صادر شد.

به‌دنبال این فتوا، کمیته‌هایی موسوم به «هیات مرگ» در زندان‌های سراسر کشور تشکیل شد. هیات‌هایی متشکل از قضات، دادستان‌ها و مأموران امنیتی که طی چند دقیقه، زندانیان را بدون وکیل و بدون اطلاع از محتوای پرونده محاکمه و حکم اعدام‌شان را صادر می‌کردند. یکی از چهره‌های شاخص هیأت مرگ، ابراهیم رئیسی بود که بعداً به بالاترین مراتب قدرت در ساختار حکومت رسید.

در بسیاری از موارد، تنها پرسش مطرح‌شده از زندانی این بود که «آیا هنوز بر سر موضع خود هستی؟» و پاسخ مثبت به معنای مرگ بود. اعدام‌ها به‌صورت دسته‌جمعی انجام شد و پیکرها در گورهای دسته‌جمعی مانند خاوران دفن شد؛ بی‌نام و نشان، بدون تحویل به خانواده‌ها، و با تهدید به سکوت.

قتل‌عام ۱۳۶۷، نه صرفاً یک رویداد جنایت‌بار، بلکه بخشی از پروژه خمینی برای حذف هر نوع دگراندیشی از ساختار اجتماعی ایران بود؛ پروژه‌ای که همچنان اثرات آن بر روح و روان جامعه ایران سنگینی می‌کند. جنایتی که هنوز هم ابعاد آن گشوده نشده است. گورهای جمعی در سراسر ایران، هنوز هم برملا نشده و بسیاری از خانواده ها پیکرهای فرزندان خود را در شمال ایران، در حیاط خانه هایشان دفن کردند چرا که اجازه دفن آنها در گورستانهای عمومی داده نمی شد.

مرگ خمینی، اما نه پایان تاریکی

با مرگ خمینی در خرداد ۱۳۶۸، بسیاری از مردم امیدوار بودند که دوران سرکوب به پایان برسد. اما این امیدها با انتخاب علی خامنه‌ای به رهبری، به‌سرعت رنگ باخت.

سرکوب اعتراضات سراسری، اعدام مخالفان، سانسور مطبوعات، گسترش نفوذ سپاه در اقتصاد و سیاست، قتل‌های زنجیره‌ای، فشار بر پیروان سایر ادیان و استفاده گسترده از شکنجه، تنها بخشی از میراثی است که از خمینی به خامنه‌ای منتقل شد و همچنان ادامه دارد.

مرگ خمینی شاید از نظر فیزیکی پایان عمر یک فرد بود، اما از نظر تاریخی، نقطه عطفی در استمرار دیکتاتوری مذهبی در ایران است. او پایه‌های حکومتی را بنا نهاد که بر سرکوب، خون، شکنجه و فقر استوار شد. در حالی که بسیاری از کشورها در قرن بیستم به سوی آزادی و توسعه حرکت کردند، ایران به دلیل میراث خمینی، در سیاه‌چالی از بنیادگرایی، سرکوب و خشونت گرفتار شد.

تا زمانی که این ساختار فرو نریزد، مرگ هیچ دیکتاتوری پایان دوران تاریکی نخواهد بود. چرا که نه فقط افراد، بلکه نظام‌های سرکوبگرند که باید محاکمه، افشا و از ریشه خشک شوند.

کانون حقوق بشر ایران را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
تلگرام / ایکس / اینستاگرام / یوتیوب / فیسبوک


اشتراک:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نوشته‌های پر بیننده

بایگانی وبلاگ

بازدید وبلاگ