--> کوثر دهبان زاده، محبوس در سلول انفرادی، محروم از تماس ~ کانون حقوق بشر ایران

کانون حقوق بشر ایران، بازتاب خبرها و صدای کلیه زندانیان با هر عقیده و مرام و مسلک از ترک و لر و بلوچ و عرب و کرد و فارس

کوثر دهبان زاده، محبوس در سلول انفرادی، محروم از تماس

۱۲ آبان, ۱۴۰۳دسته‌بندی زنان زندانی


کوثر دهبان زاده به دلیل حمایت و پیگیری‌های قضایی برادرش (میثم دهبان زاده) تحت فشار ماموران امنیتی قرار گرفته و روز دوشنبه ۶مهر ۱۴۰۳ در شهر شیراز توسط ماموران وزارت اطلاعات دستگیر و به سلول انفرادی منتقل شد

به گزارش کانون حقوق بشر ایران، شنبه ۱۲آبان‌ماه ۱۴۰۳،‌ کوثر دهبان زاده همچنان در سلول انفرادی زندان شیراز محبوس بوده و از تماس محروم است. به گزارش یک منبع مطلع، کوثر دهبان زاده پس از گذشت بیش از یک ماه همچنان در سلول انفرادی زندان شیراز محبوس بوده و اجازه تماس تلفنی ندارد.

او که خواهر زندانی سیاسی میثم دهبان زاده است، به دلیل حمایت و پیگیری‌های قضایی برادرش تحت فشار ماموران امنیتی قرار گرفته و روز دوشنبه ۶مهر ۱۴۰۳ در شهر شیراز توسط ماموران وزارت اطلاعات دستگیر و به سلول انفرادی منتقل شد.

کوثر دهبان زاده به دلیل حمایت و پیگیری‌های قضایی برادرش (میثم دهبان زاده) تحت فشار ماموران امنیتی قرار گرفته و روز دوشنبه ۶مهر ۱۴۰۳ در شهر شیراز توسط ماموران وزارت اطلاعات دستگیر و به سلول انفرادی منتقل شد.

ماموران اطلاعات خانواده او را تهدید کرده‌اند که خبر دستگیری او را اطلاع‌رسانی نکنند.

یادآوری می‌شود میثم دهبان زاده اکنون در زندان قزلحصار دوران حبس خود را سپری می‌کند و بدنبال پرونده جدیدی که در ارتباط با آتش‌سوزی زندان اوین برای او تشکیل شده بود که در دادگاه بدوی به ۶.۵ سال حبس محکوم شد.

کوثر دهبان زاده پیش از این هم چندین بار توسط اطلاعات یاسوج احضار شده و به دلیل حمایت از برادرش او را تهدید کرده بودند.

زندانی سیاسی غلامحسین کلبی بیش از ۳۰سال زندان، محروم از فضایی برای قدم زدن

اعدام یک زندانی در زندان مرکزی زاهدان


نامه زندانی سیاسی میثم دهبان زاده در رابطه با دستگیری خواهرش

متن کامل نامه زندانی سیاسی میثم دهبان زاده به شرح زیر است:

«چرا خواهرم کوثر دهبان زاده را دستگیر کرده‌اند!!!

در شهر و خانواده‌ایی مذهبی_سنتی به دنیا آمدیم و رشد کردیم، تماماً تحت آموزش و تربیت خانواده‌ای که بیش از ده‌ نفر آنها پیوسته در جبهه بودند و اغلب جانباخته و پرپر شده همان جنگ شده بودند.

از کودکی و نوجوانی یاد گرفتیم که غیرتی و متعصب باشیم از نوع «ناموس پرستی» که نکند تار مویی از آنها بیرون باشد و یا زبانم لال از مدرسه تا خانه را تنها بیایند …چرا که ما خانواده شهیدیم!!

وقتی تصویر «آقا» از تلویزیون پخش می‌شد اگر صلوات نمی‌فرستادیم گناه‌کار و اگر سوال خارج از عرفی می‌پرسیدیم و یا حرفی «آنچنانی» می‌زدیم، اخطارهای فوری از نزدیکترین کسان خود دریافت می‌کردیم که همراه بود با تهدید و تحقیر و تخفیف و…!!

در عین حال، شب‌هایی بود که چیزی برای خوردن نداشتیم ، حتی لقمه‌ی نان !!

زیر سقف آسمان با شکم گرسنه در منزل سرایداری «عکس در ماه» را ستایش می‌کردیم.

آرزویمان جان دادن برای همین «نظام مقدس» بود ، با پاهای برهنه که بعضا تا مغز و استخوان بریده می‌شد ، گریه و زاریمان برای بچه‌های مظلوم فلسطین بود و از خدا نه یک جفت دمپایی که سلامتی و صحت «آقا» را طلب می‌کردیم.

با دیدن اقوام سپاهی ( دایی و عمو و…) به خود می‌بالیدیم ، به ویژه وقتی می‌دانستیم برای جنگ با «ضد انقلاب» به ماموریت رفته‌اند و آرزو می‌کردیم که هر چه زودتر بزرگ شده مثل آنها، در روزهای سخت از مردم و امنیت کشورمان دفاع کنیم!!

برای نماز به مسجد می‌رفتیم، بر روی فرش‌های نرم که مثل موکت‌های زبر خانه‌یمان، زانوهایمان را نمی‌خراشید و بخاری‌های آن بر خلاف علاءالدین خانه‌یمان ، بجای گاز‌های خفه کننده و بوی دود ، گرما تولید می‌کرد ؛ شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه سر می‌دادیم!!

باری… گذشت. و خود وارد جامعه شدیم ، در کمال حیرت و درد ، دیدیم که همه چیز دروغ بود و خنجری از فریب در پشتمان فرو رفته… به ویژه در دی ماه ۹۶ شاهد کسانی بودیم که در خیابان‌ها برای اعتراض آماده بودند. آنها هم جوانانی امثال من بودند ، یعنی همان «ضد انقلاب‌هایی» که خویشان من هم در ردیف «سپاهیان انقلاب» برای کشتن آنها می‌رفتند .

وقتی از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده و به موج بیکاران و «زیر خط فقرهای تحصیل کرده» پیوستم تازه با شرایط فاجعه بار اجتماعی مردمان آشنا شده و مثل همه جوانان در صدد اعتراص به شرایط موجود و استیفای حقوق پایمال شده خود برآمدم ، فلذا در زمره «ضد انقلاب‌هایی» در آمدم که جزء سرپناهی ، شغلی شرافتمندانه و یا ذره‌ای کرامت ، حقوق انسانی و آزادی‌هایشان چیز دیگری نمی‌خواستند و تنها به همین جرم در خیابان‌ها و خانه‌هایشان آماج گلوله‌ها قرار می‌گرفتند و یا بر چوبه‌های دار حلق اویز شده و در زندان‌ها مورد شدیدترین بی‌رحمی‌ها قرار می‌گرفتند…

حال پس از آنها ، در سال ۱۳۹۹ نوبت من شد که سوژه وحشیگری‌ها و جنایات این خدا‌نشناسان «ولایی» قرار گیرم.

از این که امثال من در چنان محیطی به یک مخالف سیاسی ، ضد ولایت فقیه و به قول خودشان «ضد انقلاب» مبدل شده بودم ، بسیار کینه به دل گرفته و انتقام می‌گرفتند.مستقیم یا غیرمستقیم خانواده‌ام (پدر ، مادر ، خواهرم کوثر) را تحت فشار قرار می‌دادند و از هیچ رذالت و فشاری کوتاهی نکردند.چه در مورد خودم در زندان‌های ( اوین ، مرکزی یاسوج، گوهردشت ، تهران بزرگ و قزلحصار) و یا انفرادی و تبعید و … و چه در مورد خانواده‌ام که در تازه‌ترین مورد اقدام به دستگیری خواهرم ( کوثر) کرده‌اند و برای ارعاب و فشار بیشتر بر من و خانواده‌ام او را دستگیر و مستقیم به دخمه‌های انفرادی زندان شیراز برده‌اند در حالی که جز علاقه‌اش به من (علاقه هر خواهر به برادرش) هیچ جرم دیگری ندارد و جز نترسیدن در پیگیری کارهای قضائی من هیچ «خلاف شرعی» را مرتکب نشده.

فشارهای این جانیان اطلاعاتی پیش‌تر منجر به ۲بار سکته مادرم شد و حال با دستگیری کوثر (جگرگوشه‌مان و از قضا کمک کار خانواده در تهیه داروهای مادرم ) به حمله قلبی دیگری رسیده. البته از این جانیان هر جنایتی بر‌ می‌‌آید و درست به همین دلیل هم بدون هیچ اطلاعی و در بی‌خبری کامل او را به سلول‌های انفرادی منتقل کرده تا هر بلایی که می‌خواهند بر سر او بیاورند و وادارش کنند که آنچه می‌خواهند را اعتراف کند ولی این وحوش اطلاعاتی هم می‌دانند که جز اعتراف به این که خواهر من است از او چیزی نخواهند شنید.

اگر چه نوید افکاری را هم فراموش نکرده‌ایم که در همان جا و با وجود بی‌گناهی مظلومانه بر چوبه دار به‌شهادت رساندند.

حال از همه وجدان‌های بیدار می‌خواهم که صدای خواهرم (کوثر دهبان زاده) باشند.

هرچند من و خواهرم ، از همه جگرگوشگان میهنمان که آنها هم بی‌هیچ گناهی به شهادت رسیدند ، عزیزتر نیستیم.

زندانی سیاسی میثم دهبان زاده

مهر ۱۴۰۳ زندان قزلحصار»

کانون حقوق بشر ایران را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
تلگرام / توییتر / اینستاگرام / یوتیوب / فیسبوک




اشتراک:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نوشته‌های پر بیننده

بایگانی وبلاگ

بازدید وبلاگ