۲۹ اردیبهشت, ۱۴۰۴دستهبندی گزارش ویژه
فهرست مطالب
1. مقدمه
2. بخش اول – دوره قاجار، آغاز گسستن از اندرونی به عرصه اجتماعی
3. تغییر بسترهای نوشتار زنانه
4. بخش دوم – دوره پهلوی – تثبیت و گسترش هویت نویسنده زن
5. از حاشیه به متن، از خویشنگاری به تحول اجتماعی
4. بخش دوم – دوره پهلوی – تثبیت و گسترش هویت نویسنده زن
قلم در زنجیر -۲؛ تابش زنان نویسنده بر تیرگی های سلطنت قاجار و پهلوی – ۱۰۰ سال نویسندگی در ایران زیر سایه استبداد
مقدمه
در هیاهوی تاریخ ایران، میان سطرهای پرغبار کتابها و زوایای تاریک روایتها، صدای زنانی شنیده میشود که با قلمی در دست و دلی پرشور، پا به میدان فرهنگ و ادب نهادند. زنانی که در میان حصارهای سنت و ساختارهای مردسالار، سکوت را تاب نیاوردند و نوشتن را فریاد کردند. آنان که نه تنها در جستجوی جایگاهی برای خویش، بلکه در پی روشن کردن راهی برای نسلهای پس از خود بودند.
دوره قاجار، با تمام محدودیتهای اجتماعیاش، نخستین زمزمههای حضور زنان در عرصه اندیشه و نوشتار را با خود داشت؛ و در دوره دیکتاتوری پهلوی، با فراز و نشیبهای سیاسی و فرهنگی، بستری فراهم گردید تا این زمزمهها به فریادی دلنشین و جریانساز علیه درد و رنج یک ملت بدل شوند. ادبیات با قلم زنان، در این دو دوره، نه تنها از رنجها و آرزوهای فردی پرده برداشت، بلکه پژواکی از بیداری اجتماعی بود.
این نوشتار، سفری است به دل تاریخ و متن، برای واکاوی سهم زنان نویسنده و ادیب در دو دورهای که ایران، میان سنت و مدرنیته در تلاطم بود. سفری برای شنیدن صداهایی که گاه در حاشیه ماندهاند، اما عمق و تأثیرشان، انکارناپذیر است
بخش اول – دوره قاجار، آغاز گسستن از اندرونی به عرصه اجتماعی
زمینه تاریخی و اجتماعی
در دوره قاجار، فضای فرهنگی و اجتماعی ایران بهشدت مردانه و سنتزده بود. محدودیتهای ساختاری ناشی از حاکمیت پدرسالار، عدم دسترسی زنان به آموزش رسمی، و انحصار قدرت در دست مردان، زنان را در حوزههای خانگی محصور میکرد. نوشتن، امری مردانه تلقی میشد و زنان عمدتاً در ادبیات شفاهی یا اشعار خود (همچون ترانهها و مرثیهها) حضور داشتند، آنهم عمدتاً در محافل خصوصی.
۱. بیبیخانم استرآبادی – آغازگر نثر اجتماعی- انتقادی زنان
با این حال، در نیمه دوم قرن ۱۹، بهویژه در دوره ناصری، تحولاتی نویدبخش آغاز شد. مهمترین آنها، فعالیت بیبیخانم استرآبادی است که با نوشتن رساله معایبالرجال در پاسخ به تأدیبالنسوان، برای نخستینبار، نوشتاری به قلم یک زن با رویکرد اجتماعی و نقادانه پدید آورد.
رساله او تنها اعتراض به تبعیض جنسیتی نبود، بلکه گامی مهم در تولید یک نثر انتقادی و روشنگرانه از سوی یک زن بود که هم صراحت داشت، هم آگاهی تاریخی. وی با تأسیس نخستین دبستان دخترانه، از اندرونی به نهادسازی مدنی و فرهنگی گام برداشت. نکته مهم آنکه این حرکت، برخلاف بافت سنتی جامعه، نه تقلیدی از غرب، بلکه پاسخی به نیازهای واقعی زنان ایرانی بود.
۲. تاجالسلطنه – روایت درباری از آگاهی زنان
تاجالسلطنه، دختر ناصرالدین شاه، نیز با نگارش خاطراتش، افقی نو در ادبیات زنانه گشود. اهمیت کتاب او در توأمان بودن روایت درونی و تحلیل اجتماعی است. او نهتنها از فساد درباری و اخلاقیات سیاسی برادرش مظفرالدینشاه انتقاد میکند، بلکه درباره وضعیت فلاکتبار زنان، بیسوادی، خرافهپرستی و نیاز به آموزش زنان هشدار میدهد.
رویکرد او به تربیت زنان، پیوندی آشکار میان آگاهی جنسیتی و شناخت ساختار قدرت ایجاد میکند. او گرچه از طبقه اشراف است، اما برخلاف انتظار، نگاهی مترقی و اجتماعی دارد. این زاویه دید، نثر زنان را از سطح توصیف و احساس، به سطح تحلیل اجتماعی ارتقا میدهد.
۳. فخرالدوله- شاعر و داستان نویس و نقاش
فخرالدوله دختر دیگر ناصرالدین شاه، زنی تحصیلکرده و از شعرای دوره ناصرالدینشاه محسوب می شود. او داستانهای شفاهی ایرانی را مکتوب و تصویرگری کرد. نقیبالممالک، نقالباشی دربار شبهایی که داستانگویی میکرد، فخرالدوله پشت در نیمه باز اتاق خواجهسرایان مینشست و به دقت آن داستانها مکتوب کرده و برای آنها نقاشی میکشید. اگر امروز ما داستانهای ماندگاری، چون امیرارسلان رومی و زرین ملک را داریم به همت اوست که آنها را مکتوب و مصور کرده است. شعرهای او شامل دیوانی از چند هزار بیت است که با خط خود نوشته و در کتابخانه سلطان محمودمیرزا در پاریس نگهداری میشود.
۴. مستوره کردستانی – ترکیب تاریخنگاری، شعر و معرفت دینی
مستوره کردستانی، زن شاعر و مورخ کرد، با نگارش کتاب تاریخالاکراد یکی از معدود نمونههای زنان تاریخنویس دوره قاجار است. اهمیت کار او در این است که در محیطی قومی-مذهبی، توانسته با رعایت معیارهای علمی و با نثری ساده، روایت تاریخی نسبتاً مستقلی ارائه دهد.
وی همچنین در خوشنویسی، شعر و مباحث دینی نیز مهارت داشت و این چندوجهی بودن، الگویی از «زنان فرهنگی چندبعدی» را ارائه میدهد که فراتر از نقشهای تثبیتشده جنسیتی عمل میکنند.
تغییر بسترهای نوشتار زنانه
بهطور کلی، از اواخر دوره ناصری تا عصر مشروطه، نوشتار زنان در دو بستر رشد کرد:
اول – سفرنامهها و نامههای خصوصی که کمکم ویژگیهای توصیفی و داستانگونه به خود گرفتند.
دوم – رسالهها و مقالاتی که به تدریج رنگ اجتماعی، انتقادی و سپس سیاسی پیدا کردند.
تغییر مهم این دوره، گذار از نوشتار شخصی به نوشتار اجتماعی است؛ مسیری که در پی تحولات فرهنگی و رسانهای مشروطه، به شکلگیری روزنامههای زنان انجامید.
بخش دوم – دوره پهلوی – تثبیت و گسترش هویت نویسنده زن
بستر اجتماعی نوین
در دوره دیکتاتوری پهلوی، بهویژه از رضاشاه به بعد، با تأسیس مدارس دخترانه، گسترش آموزش مدرن، و تحرکات دولت در راستای «مدرنسازی» جامعه، زنان ایرانی برای نخستینبار به صورت نظاممند وارد عرصه آموزش، ترجمه، داستاننویسی و نقد شدند.
دوران رضاخان، اگرچه همراه با سرکوب سیاسی بود، اما برای زنان روشنفکر، فرصتهایی نسبی موجود استفاده کردند. در دوره سلطنت محمدرضا پهلوی هم که فضای سیاسی بشدت بسته و روشنفکران و متنقدان سرکوب می شدند، اما از فرصت هایی که بدست آمد مطبوعات و زنان نویسنده توانستند حضور پررنگتری در ادبیات رسمی و جدی کشور بیابند.
از میان زنان فرهیخته و تاریخدان میتوان به کسانی چون بی بی مریم و بی بی نیلوفر؛ از دختران حسینقلی خان؛ ایلخانی مشهور بختیاری؛ بی بی زینب و بی بی خانم؛ همسر امیر مفخم بختیاری و شاخص تر از همه؛ بی بی کوکب دختر نصیرخان سردار جنگ؛اشاره نمود.
۱. بی بی کوکب بختیار همسر فتحعلی خان سردار معظم در سال ۱۲۷۱ شمسی متولد شد و تحصیلات خود را به راه و رسم قدیم، زیر نظر معلم های سر خانه انجام داد و بعد با مطالعه آثار ادبی و متون تاریخی تکمیل نمود.
بی بی کوکب نخستین زن ایرانیست که به نگارش سفرنامه فرنگستان پرداخت. بی بی کوکب پذیرای ادیبات و رجال سیاسی همچون دهخدا، مصدق، وحید دستگردی، ملک الشعرای بهار و دیگر آزادیخواهانی که از دست رضاشاه گریختند، بود.
۲. صدیقه دولتآبادی – ناشر«زبان زنان»
صدیقه دولتآبادی از فعالان انقلاب مشروطه و همچنین فعال حقوق زنان بود. صدیقه دولتآبادی دبیرستانی دخترانه را در تهران تأسیس کرد. او در سال ۱۲۹۸ نشریهای بهنام «زبان زنان» را راهاندازی کرد که در آن درباره حقوق زنان نوشته میشد.
۳. مریم عمید – نخستین زن روزنامه نگار
او نخستین زن روزنامهنگار ایرانی بود و نشریهای مصور، ویژه زنان بهنام نشریه «شکوفه» را منتشر کرد. او با مطالب این نشریه در راستای تساوی حقوق زنان و مردان تلاش میکرد.
۴. فخرآفاق پارسا – ناشر«جهان زنان»
او بههمراه همسرش نشریه «جهان زنان» را منتشر میکرد و هدفشان تفهیم لزوم تعلیم و تعلم زنان و آشنا کردن آنان با حقوقشان بود. او برای تساوی حقوق زنان و مردان تلاشکرد.
۵. پروین اعتصامی – نخسین کتابدار زن ایران
او را معروفترین شاعر زن ایرانی میدانند. او شیوهای کمنظیر در استفاده از آرایههای شخصیتبخشی، تخیل و تمثیل را در اشعار خود به کار میبرد. پروین اعتصامی نخسین کتابدار زن ایران هم بود.
۶. سیمین دانشور – تثبیت رماننویسی زنانه
دانشور را باید ستون ادبیات داستانی زنان ایران دانست. او نخستین زن ایرانی بود که بهصورت حرفهای به داستاننویسی پرداخت. اثر برجستهاش سووشون نهتنها روایت یک زن در دل جامعهای مردانه است، بلکه نقدی سیاسی و اجتماعی بر ساختارهای فئودالی و استعماری نیز هست.
وجه مهم آثار دانشور، اتصال او به سنت داستاننویسی مدرن، بهرهگیری از ساختارهای نوین روایت، و استفاده از زبان استعاری و نمادین در قالبی زنانه اما جهانشمول است.
دانشور در عین اینکه تحت تأثیر همسرش جلال آلاحمد بود، توانست بهعنوان نویسندهای مستقل و پیشگام در رماننویسی زنان، راه تازهای را بگشاید که بعدها نویسندگانی چون شهرنوش پارسیپور، گلی ترقی و منیر روانیپور در آن گام نهادند.
۷. طاهره صفارزاده – پیوند دین، زبان و سیاست
صفارزاده نمونه بارزی از زنی متفکر و چندبعدی در عرصه ادبیات است. او با بهرهگیری از زبان انگلیسی و تحصیل در آمریکا، نه در دام غربزدگی افتاد و نه در محدوده سنت باقی ماند. وی با سرودن اشعار دینی، انقلابی و ترجمه قرآن، مرزهای تازهای برای ادبیات زنان گشود.
نکته مهم در زندگی ادبی او، همزمانی هویت شاعر، مترجم، استاد دانشگاه و نظریهپرداز بود. در زمانهای که غالباً زنان یا شاعر بودند یا فعال اجتماعی، او همه این نقشها را به هم پیوند زد.
ترجمه دوزبانه او از قرآن، نمادی از «بازخوانی زنانه دین» بود که بعدها در نظریههای فمینیستی دینی نیز برجسته شد.
۸. دره میرحیدر – علمورزی و شکستن مرزهای مردانه
دره میرحیدر، از دیگر چهرههای شاخص زنان در عرصه علوم انسانی بود. او در رشته جغرافیای سیاسی، که همواره در انحصار مردان بود، نخستین زنی شد که نهتنها دانشآموخته آن رشته بود، بلکه با تأسیس گرایش جغرافیای سیاسی در دانشگاه تهران، به تثبیت حضور علمی زنان کمک کرد.
این روند، نشاندهنده انتقال زنان از عرصههای هنری و احساسی (شعر و خاطرهنویسی) به عرصههای تحلیلی، نظری و آکادمیک بود؛ تغییری کیفی که در جامعه آنزمان که از دیکتاتوری پهلوی رنج می برد، نهادینه شد.
از حاشیه به متن، از خویشنگاری به تحول اجتماعی
ادبیات زنان در ایران مسیر پرفراز و نشیبی را از عصر قاجار تا پهلوی پیموده است. در دوره قاجار، زنان بهتدریج از سکوت فرهنگی بیرون آمدند و نخستین زمزمههای اعتراض، آگاهی و نقد اجتماعی را در قالب نثر و خاطره بیان کردند. این زنان، از جمله بیبیخانم استرآبادی و تاجالسلطنه، با محدودیتهای زمانه خود دست و پنجه نرم کرده و راه را برای حضور زن در فضای ادبی گشودند.
در دوره پهلوی، برغم سرکوب نواندیشان و شرایط بسیار محدود کننده برای روشنفکران و دستگیریهای گسترده مخالفان سلطنت، زنان نویسنده نهتنها در ادبیات تثبیت شدند، بلکه به چهرههایی مؤثر در نقد اجتماعی، بازاندیشی دینی، و تحول زبانی بدل گشتند. از روایتهای شخصی تا رمانهای اجتماعی و نظریهپردازی دینی، این زنان مسیر ادبیات ایران را غنا بخشیدند که دیگر نمیتوان آن را نادیده گرفت.
پیشرفت آنها، نتیجه تلفیقی از شرایط ساختاری، شجاعت فردی و پیوندی عمیق میان قلم، اندیشه و مسئولیت اجتماعی بود. آنچه امروز داریم، نتیجه راهی است که آن زنان آغاز کردند؛ با قلمی که از «اندرونی» برخاست و به «اجتماع» رسید…
در ادامه به تحولات تاثیر گذار و متقابل در نقش زنان نویسنده و پیشتاز این دوره خواهیم پرداخت.
کانون حقوق بشر ایران را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
تلگرام / ایکس / اینستاگرام / یوتیوب / فیسبوک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر