۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۴دستهبندی گزارش ویژه
قلم در زنجیر – ۱۰۰ سال نویسندگی در ایران زیر سایه استبداد – قسمت اول
در یک قرن گذشته، نویسندگی در ایران تنها یک کنش فرهنگی نبوده، بلکه رفتاری سیاسی، وجودی و گاه قهرمانانه تلقی شده است. قلم در ایران نهفقط وسیله بیان احساس و تخیل، بلکه ابزاری برای مقاومت، بیدارسازی و ثبت حقیقت در دل تاریکی است. در این صد سال، نویسنده ایرانی همواره با پرسشی بنیادین روبرو بوده است: «آیا در دل دیکتاتوری میتوان نوشت»؟
از نوسازی تا سرکوب – نویسندگی در دوران پهلوی
دوره سلطنت رضاشاه آغازگر پروژهای بود که در ظاهر به مدرنیزاسیون و توسعه آموزش، مطبوعات و سواد انجامید؛ اما این نوسازی، چاشنی خفقان داشت. سانسور شدید، کنترل دولت بر مطبوعات و فضای فرهنگی، نویسندگان را یا به سکوت و خودسانسوری کشاند یا به نمادگرایی پناه داد.
صادق هدایت، نویسندهای پیشرو و یکی از پایهگذاران ادبیات مدرن فارسی، با روایتهای اگزیستانسیالیستی مانند بوف کور، جامعه خفقانزده ایران را در قالب نمادها و تصاویر تاریک به تصویر کشید. او اگرچه از سیاست بهطور مستقیم فاصله گرفت، اما آثارش پژواکی از اعتراض خاموش به قدرت حاکم و انحطاط اجتماعی بود.
در دوران محمدرضا پهلوی، با وجود گسترش نسبی فضای فرهنگی در برخی دههها، سانسور همچنان برقرار بود.
در این میان، جلال آلاحمد با نظریه غربزدگی به نقد وابستگی فکری و فرهنگی ایران پرداخت و ادبیاتی سیاسی-اجتماعی را بنیان گذاشت.
صمد بهرنگی، با زبان ساده و تمثیلی، در ماهی سیاه کوچولو پیام مقاومت فردی در برابر نظام سلطه را به کودکان و بزرگسالان منتقل کرد.
احمد شاملو، شاعر، مترجم، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران، با قلمی سرشار از تازگی به افشای ستم و دیکتاتوری دوران پرداخت.
انقلاب ۱۳۵۷- رهایی کوتاه، سرکوب ماندگار
انقلاب ضد سلطنتی، آغازگر امیدی تازه برای نویسندگان بود. سانسور عقبنشینی کرد، کتابهای ممنوعه بازچاپ شدند، و کانون نویسندگان ایران جانی دوباره گرفت. اما این رهایی زودگذر بود. خمینی و حامیان واپسگرای او، موج تازهای از سانسور و سرکوب را علیه روشنفکران و نویسندگان آغاز کردند. نویسندگان منتقد به تهدید، بازداشت و تبعید گرفتار شدند.
دهه ۶۰، اوج این سرکوب بود. اعدامها، توقیفها و فشارهای امنیتی گسترده، نویسندگان را به خاموشی یا مهاجرت واداشت. قتلهای زنجیرهای دهه۷۰، از جمله قتل محمد مختاری و جعفر پوینده، تنها نمونههایی از سرکوب فیزیکی نویسندگان مستقل و نمایانگر عزم حاکمیتی با سرپنجه های خونآلود، وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران، برای خاموش کردن صدای ادبیات اعتراض بود.
ادبیات تبعید، ادبیات استعاره
از دهه ۷۰ به بعد، نویسندگان ایران در دو جبهه به راه خود ادامه دادند: آنهایی که به اجبار یا اختیار در تبعید مینوشتند، و آنان که در داخل ایران با زبان نمادین و چندلایه به بازتاب واقعیت ادامه دادند.
شهرنوش پارسیپور با زنان بدون مردان و رضا براهنی با آثار تند و انتقادیاش در خارج از کشور، صدای دیگری از ایران بودند. در داخل کشور، نویسندگانی چون محمود دولتآبادی با رمان کلیدر روایتی روستایی از ستم و پایداری را شکل دادند که در عین حال، نقدی عمیق بر ساختارهای قدرت بود.
نویسندگانی که در ایران ماندند، ناگزیر شدند به زبان نمادین، استعاره، و ایهام پناه ببرند. ادبیات داستانی، شعر و حتی فیلمنامهنویسی به ابزارهایی برای بیان غیرمستقیم درد و اعتراض تبدیل شد.
دهه ۹۰ و پس از آن: مقاومت از طریق پلتفرمها
با گسترش اینترنت و شبکههای اجتماعی در دهه ۱۳۹۰، شکل نویسندگی در ایران دگرگون شد. نسل جدید نویسندگان، بهویژه زنان، از وبلاگها، پلتفرمهای دیجیتال و کتابهای الکترونیکی برای بیان تجربههای شخصی و نقد اجتماعی بهره بردند تا از زیر سلطه نهادهای رسمی سانسور بگریزند. این فضا، بستر نویسندگی آزادتر را فراهم کرد، اما واکنش نظام ولایت مطلقه فقیه هم خشنتر شد.
نویسندگانی چون بکتاش آبتین، فاطمه اختصاری و مهدی موسوی به دلیل فعالیتهای ادبیشان محکوم و زندانی شدند. حتی نوشتن یک داستان منتشرنشده درباره سنگسار میتوانست به حبس منجر شود. حمله به آزادی بیان نهتنها از طریق سانسور، بلکه با تهدید، زندان و حتی تبعید ادامه یافت.
نویسندگی به مثابه مقاومت
ادبیات ایران در صد سال اخیر، ادبیات ترفند، تمثیل، تبعید و پایداری بوده است. در این میان، نویسنده ایرانی نهتنها خالق داستان، بلکه حافظ حافظه جمعی، روشنگر مسیر، و ثبتکننده رنجها و امیدها بوده است.
قلم در ایران، اگرچه در زنجیر بوده، اما هرگز به سکوت مطلق تن نداده است. همانگونه که ماهی سیاه کوچولو راه خود را از دل رودخانههای تیره به سوی دریا یافت، ادبیات نیز راه آزادی را در تاریکترین لحظات ادامه داده است.
آیندهی قلم در ایران
در صد سال گذشته، نویسندگی در ایران بیش از آنکه صرفاً یک کنش فرهنگی باشد، یک کنش سیاسی و وجودی بوده است. نویسنده ایرانی همواره با این پرسش بنیادی مواجه بوده: آیا میتوان در دل دیکتاتوری نوشت؟ آیا قلم میتواند بیآنکه به سرکوب، تبعید یا خودسانسوری ختم شود، حقیقت را در دل جامعه بازتاب دهد و در تاریخ به ثبت برساند؟
پاسخ در تاریخ نهفته است: بله، اما به بهایی سنگین. ادبیات ایران در صد سال اخیر، ادبیات مقاومت، ترفند و نماد بوده است. حتی وقتی صدایی خفه شده، اثرش در ذهن و ضمیر مخاطب ماندگار بوده است.
آنچه آینده این قلم را تعیین خواهد کرد، نه صرفاً تغییرات سیاسی، بلکه پافشاری نسلهای تازه بر حق نوشتن، گفتن، و اندیشیدن است؛ حقی که اگرچه پیوسته در خطر بوده، اما هرگز بهتمامی خاموش نشده است.
خاموش نمیشویم
در این صد سال، نویسنده ایرانی نه فقط داستاننویس، بلکه تاریخنگار رنج و مقاومت بوده است. اگر چه سانسور، تبعید و حتی مرگ، تهدیدی همیشگی بوده، اما قلم هرگز به طور کامل از تپش باز نایستاده است.
شاید امروز، نوجوانی در یک شهر کوچک، در دل شب، روی گوشیاش داستانی بنویسد که حقیقت را فریاد میزند؛ شاید بینام، شاید با ترس، اما با امید. همانگونه که ماهی سیاه کوچولو، راه رودخانه را تا دریا ادامه داد، ادبیات ایران نیز راه آزادی را می پیماید با کوله باری از تجربه و دانش و خاطره های هر روزه از رنج زندان و تبعید و غمخواری مردمانی با سفره های خالی و سینه های پر درد…
این قلم نیز سیر تحول نویسندگی و داستان ِنویسندگان سرسخت این سرزمین را بقدر وسع و بضاعت خویش نشر خواهد داد. با ما در شماره های بعدی مطلب، همراهی کنید.
ادامه دارد
کانون حقوق بشر ایران را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
تلگرام / ایکس / اینستاگرام / یوتیوب / فیسبوک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر