--> پانزدهمین سالگرد اعدام فراحقوقی، فرزاد کمانگر، شیرین علم‌هولی، فرهاد وکیلی و علی حیدریان ~ کانون حقوق بشر ایران

کانون حقوق بشر ایران، بازتاب خبرها و صدای کلیه زندانیان با هر عقیده و مرام و مسلک از ترک و لر و بلوچ و عرب و کرد و فارس

پانزدهمین سالگرد اعدام فراحقوقی، فرزاد کمانگر، شیرین علم‌هولی، فرهاد وکیلی و علی حیدریان

۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۴دسته‌بندی گزارش ویژه


پیکر فرزاد کمانگر و یارانش نیز هرگز به خانواده‌هایشان تحویل داده نشد و محل دفن آنان به‌صورت مخفیانه از سوی نهادهای امنیتی تعیین شد؛ رفتاری که با اصول اولیه کرامت انسانی و حقوق بازماندگان نیز در تضاد است

در تاریخ معاصر ایران، اعدام‌های سیاسی همواره یکی از تاریک‌ترین و ماندگارترین لکه‌های موجود بر دامان نظام قضایی دیکتاتوری حاکم بوده است. در سحرگاه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹، فرزاد کمانگر، شیرین علم‌هولی، فرهاد وکیلی و علی حیدریان بدون اطلاع قبلی به خانواده‌ها و وکلا، مخفیانه در زندان اوین اعدام شدند. این چهار نفر نه‌تنها از محاکمه‌ای عادلانه برخوردار نبودند، بلکه روند رسیدگی به پرونده‌هایشان مملو از نقض اصول دادرسی، شکنجه، محرومیت از وکیل، و صدور احکام بر اساس اعترافات اخذشده تحت فشار بود.

فرزاد کمانگر: معلمی از جنس آگاهی و آزادگی

فرزاد کمانگر، متولد دوم خرداد ۱۳۵۴ در کامیاران استان کردستان، معلمی بود که تدریس را تنها شغل نمی‌دانست؛ بلکه آن را رسالتی برای آگاهی‌بخشی به نسل جوان تلقی می‌کرد. او عضو انجمن صنفی معلمان کامیاران و فعال در حوزه محیط زیست و حقوق زنان و اقلیت‌ها بود. در مرداد ۱۳۸۵، زمانی که برای پیگیری وضعیت پزشکی برادرش به تهران آمده بود، توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد.

اتهاماتی که علیه فرزاد کمانگر مطرح شد، از همان ابتدا غیرواقعی و بزرگ‌نمایی‌شده به نظر می‌رسیدند: عضویت در پژاک، مشارکت در بمب‌گذاری، حمل ده‌ها کیلوگرم مواد منفجره و حتی RPG هیچ مدرک مستندی برای اثبات این اتهامات ارائه نشد و دادگاه او به شکلی غیرعلنی، بدون حضور وکیل منتخب و صرفاً در چند دقیقه برگزار شد.

شکنجه و اعترافات ساختگی

فرزاد کمانگر طی دوران بازداشت، بین بند ۲۰۹ زندان اوین، زندان رجایی‌شهر، بازداشتگاه اداره اطلاعات کرمانشاه و سنندج منتقل می‌شد. وی تحت شدیدترین شکنجه‌های جسمی و روانی قرار گرفت، اما هیچ‌گاه حاضر نشد اتهامات ساختگی را بپذیرد. وکیل او بارها برای برگزاری دادگاه علنی و دسترسی به پرونده واقعی تلاش کرد، اما سیستم قضایی ایران هیچ‌گاه به این خواسته‌ها پاسخ نداد.

شیرین علم‌هولی: صدای زن کرد در اسارت نظام

شیرین علم‌هولی، زن جوان کرد، یکی دیگر از قربانیان آن اعدام‌های سیاسی بود. او پیش از اعدام دو نامه منتشر کرد و در آن‌ها از شکنجه‌هایی سخن گفت که طی ۲۵ روز نخست بازداشت در مکانی نامعلوم تحمل کرده بود. اعترافاتی که از او در پرونده آورده شده، تحت فشار و بدون حضور وکیل اخذ شده‌اند. سیستم قضایی هیچ‌گاه به شکایات او و خانواده‌اش در خصوص شکنجه‌ها رسیدگی نکرد.

فرهاد وکیلی: اعدامی که مرگ را به سخره گرفت

فرهاد وکیلی از فعالان سیاسی کرد بود که در نامه‌ای از زندان نوشت: «اگر روزی ده بار اعدامم کنند، باز فریاد خواهم زد: آزادی، آزادی.» او در

دادگاهی ده‌دقیقه‌ای به اعدام محکوم شد. نامه‌های باقی‌مانده از او، نگاهی انسانی، عاشقانه و بی‌باک به مرگ را به تصویر می‌کشد؛ مرگی که برایش به‌مثابه تولدی دوباره در راه ملت و آزادی تعبیر شده بود. فرهاد همواره مرگ را به سخره می‌گرفت و از آن هراسی نداشت. او در نامه‌ای در این باره می‌نویسد:

«مرگ یعنی عشق، آسمان بودن، رفتن، مرگ یعنی جدایی کوتاه شدن دست از جهان، مرگ ترک دیار، دوری همیشه از یاران، مرگ یعنی رفتن، رفتن بدون بازگشت، در یک‌کلام مرگ یعنی مرگ، اما پیش من هر چه از مرگ می‌گویند در دل هراسی ایجاد نمی‌شود، مرگ اگر اژدهاست در دل من مورچه‌ایست بی‌آزار، مرگ برای من سعادتی است هدیه شده از سوی دوست زیرا برای ملت است. یاد من بعد از مرگ یاد خواهد شد با یاد شهدا، مرگ برای من یعنی دوباره بودن، یعنی دل به عشق سپردن، یعنی تولد و اگر عمر من یعنی طول مسافتی ما بین ۲ایستگاه، پس رسیدن به مقصد برایم رویایست بس عظیم، زیرا من و ملتم و عزیزانم و فرزندان و یارانم در این دنیا بی‌پناه بودیم اما آرزوی ناشکفته من در راه این سفر که می‌دانم کجا می‌روم و چه می‌خواهم شد مرا به سوی مرگ می‌کشاند، شاید پس از مرگ من و با مرگ من خون انسانی که آیندگان او را شهید خواهند خواند پشتیبانی باشد برای ملتم و وطنم و فرزندانم.»

علی حیدریان: مقاومت در برابر اعتراف تلویزیونی

علی حیدریان، از دیگر اعدامیان ۱۹ اردیبهشت، نیز در بند ۲۰۹ اوین تحت شکنجه‌های سخت قرار گرفت. بازجویان از او خواستند تا در شوی اعترافات تلویزیونی شرکت کند؛ اما او، مانند فرزاد کمانگر و فرهاد وکیلی، مقاومت کرد. بازجویان تهدیدش کردند که اگر امتناع کند، با همان دو نفر دیگر اعدام خواهد شد، و چنین هم شد. دادگاه علی نیز فقط چند دقیقه طول کشید.

روند قضایی غیرقانونی و مغایر با اصول بین‌المللی

بررسی روند محاکمه این چهار زندانی سیاسی، نمونه بارز نقض ماده ۱۴ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی است؛ میثاقی که ایران در سال ۱۳۵۴ آن را امضا کرده و موظف به اجرای آن است. این ماده بر حق هر متهم برای برخورداری از محاکمه‌ای علنی، با حضور وکیل، امکان دفاع مؤثر، و دسترسی به پرونده تأکید دارد. در هیچ‌یک از این موارد، قوه قضاییه به اصول قانونی پایبند نبود.

پیکر این فرزاد کمانگر و یارانش نیز هرگز به خانواده‌هایشان تحویل داده نشد و محل دفن آنان به‌صورت مخفیانه از سوی نهادهای امنیتی تعیین شد؛ رفتاری که با اصول اولیه کرامت انسانی و حقوق بازماندگان نیز در تضاد است.

فرزاد کمانگر: آموزگار رهایی

فرزاد کمانگر، تنها یک معلم نبود. او نماد نسلی بود که با قلم، آگاهی، عشق به زندگی و کرامت انسانی، در برابر ظلم ایستاد. نامه‌هایش از زندان به دوستان، دانش‌آموزان و حتی احسان فتاحیان – زندانی سیاسی دیگری که پیش از او اعدام شده بود – سندی است از یک زندگی شرافتمندانه. او در یکی از این نامه‌ها نوشت:

“همکار دربند! مگر می‌توان پشت میز صمد شدن نشست و به چشم‌های فرزندان این آب و خاک خیره شد و خاموش ماند؟ مگر می‌توان معلم بود و راه دریا را به ماهیان کوچولوی این سرزمین نشان نداد؟”

فرزاد کمانگر با قلم و اندیشه جنگید و جانش را بر سر این راه گذاشت. وعده‌اش با دانش‌آموزان، عشق به دریا، به آزادی و بیداری بود.

نامه فرزاد کمانگر به احسان فتاحیان:

هر شب ستاره‌یی به زمین می‌کشند

و این آسمان غم‌زده غرق ستاره‌ها است

سلام رفیق، چه‌گونه تجسم‌ات کنم؟ به کدام جرم تصورت کنم؟ جوانکی نحیف بر فراز چوبه دار که به شکفتن غنچه خورشید لبخند می‌زند؟ یا کودکی پابرهنه از رنج‌دیده‌گان پایین شهر که می‌خواست مژ‌ده نان باشد برای سفره‌های خالی از نان مردم‌اش.

چه‌گونه تجسم‌ات کنم؟ نوجوانی از جنس آزاد چشیده‌گان بالای شهر که الفبای رنج و مظلومیت، درس مکتب و مدرسه و زندگی‌شان است. راستی فراموش کردم؛ شهر من و تو پایین و بالا ندارد، چهار سوی آن رنج و درد است.

بگو رفیق بگو…

می‌خواهم تصورت کنم. در هیأت «سیامند» که رخت عروسی به تن کرد تا به حنابندان عروس آزادی برود.

چه‌گونه؟ چه‌گونه تصورت کنم؟ در پوشش جوانی که راه شاهو را پیش گرفته تا از لابه‌لای جنگل‌های سوخته بلوط به کاروانی برسد که مقصدش سرزمین آفتاب است؟ ولی هیچ‌کدام از این‌ها که جرم نیست، اما می‌دانم «تعلق به این خلق تلخ است و گریز از آنها نامردی».

و تو به گریز و نامردمی کردن «نه» گفتی و سر به دار سپردی تا راست قامت بمانی.

رفیق آسوده بخواب…

که مرگ ستاره نویدبخش طلوع خورشید است و تعبیر خواب چوبه داری که هر شب در سرزمین‌مان خواب مرگ می‌بیند، تولد کودکی است بر دامنه زاگرس که برای عصیان و یاغی شدن به‌دنیا می‌آید.

آرام و غریبانه تن‌ات را به خواب بسپار و با زهدان زمین بوسه ببند برای فردای رویش و رستن.

بدون لالایی مادر، بدون بدرقه خواهر و بدون اشک پدر آرام بگیر در خاک سرزمینی که ابراهیم‌ها، نادرها و کیومرث‌ها را به امانت نگه‌داشته است.

فقط رفیق بگو… بگو می‌خواهم بشنوم چه بر زبان‌ات چرخید آنگاه که صدای پا و درد به هم می‌آمیخت؟ می‌خواهم یاد بگیرم کدام شعر، کدام سرود، کدام آواز کدام اسم را به زبان بیاورم که زانوی‌ام نلرزد. بگو می‌خواهم بدانم، که دل‌ام نلرزد آنگاه که به پشت سر می‌نگرم…

سفرت به خیر رفیق»!

فرزاد کمانگر

زندان اوین

زندانی سیاسی محمد آشتیانی، ممانعت وزارت اطلاعات و قوه قضاییه از آزادی پس از ۷ سال زندان

زندانی سیاسی اکبر باقری؛ تداوم بازداشت ۱۸۰ روزه در زندان قزلحصار

کانون حقوق بشر ایران را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
تلگرام / ایکس / اینستاگرام / یوتیوب / فیسبوک


اشتراک:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نوشته‌های پر بیننده

بایگانی وبلاگ

بازدید وبلاگ