--> سعید ماسوری مبارزی که خستگی را خسته کرد!! دل‌نوشته‌ای از عزیز قاسم‌زاده ~ کانون حقوق بشر ایران

کانون حقوق بشر ایران، بازتاب خبرها و صدای کلیه زندانیان با هر عقیده و مرام و مسلک از ترک و لر و بلوچ و عرب و کرد و فارس

سعید ماسوری مبارزی که خستگی را خسته کرد!! دل‌نوشته‌ای از عزیز قاسم‌زاده

۱۱ مرداد, ۱۴۰۴دسته‌بندی حقوق بشر


عزیز قاسم‌زاده با قلمی صادق و نگاهی انسانی، سعید ماسوری را از دل فراموشی‌های حکومت ساخته بیرون می‌کشد و او را در جایگاه واقعی‌اش می‌نشاند؛ نه فقط به عنوان زندانی‌ای که ۲۵ سال از عمر خود را در بند گذرانده، بلکه به عنوان نماد شرافت و پایداری در برابر نظامی که آرمان‌خواهی را با زندان پاسخ می‌دهد

کانون حقوق بشر ایران، شنبه ۱۱ مردادماه ۱۴۰۴ – در روزگار ما، آن‌جا که رسانه‌ها گاه به عمد و گاه از سر غفلت، چهره‌های شاخص مقاومت را در سایه نگه می‌دارند، سعید ماسوری نمونه‌ روشنی‌ست از مردانی که بی‌ادعا، بار تاریخ را بر دوش کشیده‌اند. او بیش از دو دهه است که بی‌وقفه در زندان به‌سر می‌برد؛ بی‌مرخصی، بی‌امید آزادی، اما با قامتی افراشته و روحی بلند. نامش اما کمتر شنیده شده؛ حتی در میان کنشگران حقوق بشر.

در چنین فضایی، یادداشت تأثیرگذار عزیز قاسم‌زاده – آموزگار، نویسنده و زندانی سیاسی سابق که خود رنج زندان را تجربه کرده – تلنگری مهم است. قاسم‌زاده با قلمی صادق و نگاهی انسانی، سعید ماسوری را از دل فراموشی‌های حکومت ساخته بیرون می‌کشد و او را در جایگاه واقعی‌اش می‌نشاند؛ نه فقط به عنوان زندانی‌ای که ۲۵ سال از عمر خود را در بند گذرانده، بلکه به عنوان نماد شرافت و پایداری در برابر نظامی که آرمان‌خواهی را با زندان پاسخ می‌دهد.

چهارشنبه‌های ملاقات و انتظار دیدار یک مادر

او در نوشته‌اش روایت مادری را بازتاب می‌دهد که تنها چیزی که از حافظه‌اش باقی مانده، «چهارشنبه‌های ملاقات» با پسرش است؛ پسرش سعید، که حالا به زندان زاهدان تبعید شده و آن اندک امکان دیدار هم دیگر از مادر گرفته شده است. قاسم‌زاده، با صداقت کسی که خود طعم اسارت را چشیده، ماسوری را نه فقط یک زندانی، بلکه تجسمی از حقیقت فروخفته در گردوغبار بی‌توجهی معرفی می‌کند.

یادآوری این روایت‌ها، وظیفه‌ای انسانی‌ست. امروز، وقتی سعید ماسوری در سکوت به مبارزه ادامه می‌دهد، هر کلمه‌ای از ما شاید پژواکی باشد در سلولی که سال‌هاست صدای آزادی را در دل دارد.

در زیر دل‌نوشته زندانی سیاسی سابق عزیز قاسم زاده آمده است:

سعید ماسوری؛ مبارزی که خستگی را خسته کرده است

در میان چهره‌های مبارز و مقاوم ایران  سعید ماسوری جایگاه ویژه‌ای دارد. مردی که از  ۲۵ سال پیش یعنی از ۳۵ سالگی تا به امروز که ۶۰ ساله شده است،بی‌وقفه در زندان بوده و هیچ‌گاه برای یک لحظه هم به مرخصی نیامده است. به رغم این مقاومت و ایستادگی طولانی اما نام او در سایه مانده است. گویی رسانه‌ها نیز ظلمی عامدانه و غیر عامدانه در حق او روا داشته اند. سعید ماسوری اما با بیست و پنج سال مجاهدت تمام، خستگی را خسته کرده است.

کسی که پزشکی در اروپا را رها کرد و به ایران آمد و از سال ۷۹ به طور پیوسته در زندان بوده است.

سعید ماسوری در آلمان و نروژ به تحصیل پزشکی پرداخت اما برخلاف بسیاری که برای ماندن می‌کوشند، مسیر بازگشت را برگزید؛ بازگشتی که به بازداشت و حبس ابد او ختم شد. در دی ۱۳۷۹ سعید ماسوری در دزفول بازداشت شد، ابتدا به اعدام محکوم شد و سپس این حکم به حبس ابد تقلیل یافت.

از آن زمان تاکنون، در سلول‌های زندان‌های اهواز، اوین، رجایی‌شهر و قزل‌حصار، روزها را بی‌مرخصی و سال‌ها را بی‌امید آزادی گذرانیده است؛ اما وجودش همیشه چشمه ی سرشار امید بوده است.

آرش صادقی، فعال حقوق بشر که سال‌ها با سعید ماسوری هم‌بند بوده، درباره او چنین می‌نویسد:

«چهار سال و نیم با او در یک بند بودم. دو سال و نیم انفرادی و سال‌های طولانی زندان، جابه‌جایی و تبعید، نتوانسته بود در روحیه او کوچک‌ترین خللی ایجاد کند.»

رفتار و منش ماسوری در زندان به شهادت همه کسانی که با او حبس کشیده اند،بسیار انسانی و اخلاقی است.او در رابطه با هم بندیانش فارغ از اینکه  تعلق سیاسی هر کدام چه باشد و خود به چه باوری عقیده دارد،چنان رفتار کرده که همگی با هر نحله  فکری، مجذوب او شده اند. بسیاری از زندانیان با گرایش‌های متفاوت، از مقاومت بی‌نظیر و حُسن خلق او به عنوان الگویی سازنده برای دیگر زندانیان یاد کرده اند.

مادر سعید اما اکنون دچار فراموشی شده و تنها چیزی را که به یاد می آورد چهارشنبه‌های ملاقات با سعید است.

آرش صادقی در یادداشتش تاکید می کند که مادر سعید ماسوری سال‌هاست به بیماری افسردگی و فراموشی دچار شده. اما هنوز، فقط یک چیز را فراموش نمی‌کند: روز ملاقات با سعید – چهارشنبه‌ها

آرش می نویسد:

«در یکی از ملاقات‌ها، پس از پایان دیدار، مادر پشت‌سر سعید خواست وارد زندان شود. زندانبان گفت: «مادر، کجا می‌روید؟» مادر پاسخ داد: «می‌خواهم با سعیدم باشم… سال‌هاست یک دل سیر او را ندیده‌ام.»

حالا پس از سالها تبعید و انفرادی های طولانی  در زندان های گوناگون، سعید ماسوری اینک به  زندان زاهدان تبعید شده است.

با تبعید سعید به زندان زاهدان، این مادر، با شرایط جسمانی‌اش، دیگر حتی توان دیدار با پسرش را نمی یابد.

با وجود این همه سال حبس و استقامت، نام سعید ماسوری کمتر در رسانه‌ها شنیده شده است. در حالی که او از معدود کسانی‌ست که

پزشکی در اروپا را رها کرد و به ایران برگشت اما دو دهه نیم را  بدون مرخصی، در زندان سپری نموده است.

سعید ماسوری در طی سالهای طولانی زندان بارها شاهد اعدام هم‌بندی‌هایش بوده و نامه‌هایی کوبنده در اعتراض به موج اعدام‌ها نوشته است اما به رغم این همه دلاوری، فضای نابرابر رسانه‌ای در عدم  معرفی شخصیتی چنین مقاوم، دردناک و ناعادلانه و حکایت از ساز و کارهایی است که گاه آگاهانه و عامدانه و گاه غیر عامدانه، صورت می پذیرد. خاموش کردن یا حذف کسانی که صدای روشن آنها و مرام خورشید گونشان بر فلک الافلاک تاریخ آزادی خواهی ثبت گشته، تلاشی بیهوده و عبث است و خاموشی و فراموشی را راهی بدان نیست.

سعید ماسوری امروز تنها یک زندانی سیاسی نیست. او نمادی از مقاومت دلیرانه و وفاداری به آرمان هایی است که برای تحققش بی‌ادعا و  بی‌هیاهو و بی چشم داشت از حمایت دیگران، هر روز امیدوارانه تر از پیش، تک تک این سالهای دور و دراز زندان را سپری نموده است. یادآوری نام او و  تجلیل از مرام او، پاسداشت فردی است که در سخت‌ترین شرایط، روح خود را حفظ کرد. او در دل تاریکی، شمعی شد برای همگنان و هنوز هم، صدای او  هرچند کم‌شنیده شده، گواه این است که مبارزه در مسیر انسانیت و ساز و کار عادلانه، حتی در سلول انفرادی و زندان های طولانی هم می‌تواند پیوسته زنده بماند.

حجت آل محمدی؛ ۱۰ ماه بلاتکلیفی، محروم از درمان، زیر سایه سرکوب قضایی

زندان فشافویه؛ بحران بهداشتی، تراکم شدید و نقض گسترده حقوق زندانیان

کانون حقوق بشر ایران را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
تلگرام / ایکس / اینستاگرام / یوتیوب / فیسبوک


اشتراک:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نوشته‌های پر بیننده

بایگانی وبلاگ

بازدید وبلاگ