--> گلرخ ایرایی از زندان قرچک: با اعدام مهدی حسنی و بهروز احسانی، چه سخت‌جان شدیم ما ~ کانون حقوق بشر ایران

کانون حقوق بشر ایران، بازتاب خبرها و صدای کلیه زندانیان با هر عقیده و مرام و مسلک از ترک و لر و بلوچ و عرب و کرد و فارس

گلرخ ایرایی از زندان قرچک: با اعدام مهدی حسنی و بهروز احسانی، چه سخت‌جان شدیم ما

۷ مرداد, ۱۴۰۴دسته‌بندی حقوق بشر


گلرخ ایرایی در این متن، نه‌فقط از درد اعدام، بلکه از پیوندی عمیق میان زندانیان سیاسی سخن می‌گوید؛ پیوندی که از دل مقاومت و مبارزه شکل می‌گیرد

کانون حقوق بشر ایران، سه‌شنبه ۷ مردادماه ۱۴۰۴ – در پی اعدام دو زندانی سیاسی، مهدی حسنی و بهروز احسانی در زندان قزل‌حصار، گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی محبوس در زندان قرچک ورامین، با انتشار یادداشتی از درون زندان، به شیوه‌ای انسانی، صمیمی و حماسی، به این اقدام واکنش نشان داد. او با زبانی ادبی و آمیخته با درد، خشم، و مقاومت، پیام همدلی و ایستادگی را از پشت میله‌های زندان به بیرون فرستاد.

متن گلرخ ایرایی که از وضعیت عاطفی و روحی زندانیان زن در قرچک پس از شنیدن خبر اعدام این دو زندانی سیاسی سخن می‌گوید، بازتابی روشن از ابعاد انسانی فاجعه و تأثیر آن بر زندانیان و جامعه است. این یادداشت در حالی منتشر می‌شود که کارزار «سه‌شنبه‌های نه به اعدام» در حال گسترش است و صدای مخالفت با اعدام در ایران هر روز بلندتر می‌شود.

روایت درون زندان از گلرخ ایرایی

گلرخ ایرایی با جمله‌ای شاعرانه یادداشتش را آغاز می‌کند:

گلرخ ایرایی از زندان قرچک: چه سخت جان شدیم ما

«خبر آمد.

از آن‌جا.

از آنان.

پیراهن‌شان پاکیزه بود و خم بر ابرو نداشتند…»

صبح پنج مرداد ۱۴۰۴ خبر قتل حکومتی دو زندانی سیاسی در زیرنویس شبکه خبر اعلام شد. بچه‌ها زیر تلویزیون قرنطینه زندان قرچک به خط شده بودند. کسی را یارای سخن گفتن نبود. اندوهی جمع را فراگرفته بود. چشم‌ها تر می‌شدند و نگاه‌ها مبهوت مانده بود. کمی بعد در اخبار تکمیلی اسامی مهدی و بهروز به زیرنویس خبر اضافه شد. مهدی حسنی و بهروز احسانی.

نه دیده بودیمشان و نه صدایشان را شنیده بودیم. اما چه خویشی و قرابتی بین‌مان شکل گرفته بود. گویی پاره‌های تن‌مان سربه‌دار شده بودند و به واقع نیز چنین بود. در ماه‌های اخیر به کرات نام‌شان را همراه با شعارها و سرودهای‌مان در «سه‌شنبه‌های نه اعدام» فریاد کرده بودیم و هر بار به همراه دیگر خویشان و رفقای در اسارت سرکوب و زیر حکم مرگ مرورشان کرده بودیم. حالا سربه‌دار شده بودند و اندوه نبودن‌شان سینه را از خشم و کینه مالامال می‌کرد. با خود زمزمه می‌کردیم

«می‌دانیم ایستادگی کردند و صبوری…» از این حجم از توحش در حیرت بودیم. اگرچه دیر آشنا بود.

نیروی سرکوب همبندیان بهروز و مهدی را با ضرب‌وشتم و با غل و زنجیر ربوده بودند. سعید ماسوری نماد مقاومت و ایستادگی را پس از ۲۵ سال حبس بی‌وقفه به زندانی دیگر منتقل کرده بودند و بهروز و مهدی را به قتل‌گاه برده بودند. چه سخت جان شدیم ما.

تا شب غبار اندوه از چهره و بغض از نگاه زدودیم و بر ریشخندهای گزنده انگشت‌شمار همبندیان دریده‌چشم که جان را می‌خراشید نیز غلبه کردیم. دست در دست هم سرود مقاومت سر دادیم و یاد آن سربه‌داران را گرامی داشتیم. آنان که تا آخرین دم، جان کلام «ناظم حکمت» را زیسته بودند.

«می‌دانم که پوزخندزنان می‌نگریستند خصم را. خم بر ابرو نداشتند…»

یادشان گرامی و مسیر آزادگی‌شان  پر رهرو.

گلرخ ایرایی

زندان قرچک

مرداد ۱۴۰۴

گلرخ در این متن، نه‌فقط از درد اعدام، بلکه از پیوندی عمیق میان زندانیان سیاسی سخن می‌گوید؛ پیوندی که از دل مقاومت و مبارزه شکل می‌گیرد. او به مشارکت این زندانیان در کارزار «سه‌شنبه‌های نه به اعدام» اشاره می‌کند و از همراهی‌شان با مهدی و بهروز در فریادهای جمعی یاد می‌کند. از دید او، این اعدام‌ها تنها حذف فیزیکی دو فرد نبود، بلکه تلاشی برای درهم‌شکستن اتحاد و ایستادگی زندانیان سیاسی است.

ارغوان فلاحی؛ انتقال به مکان نامعلوم پس از شش ماه شکنجه و بازجویی در زندان‌های امنیتی ایران

انتقال معصومه عسگری و فرح نساجی به انفرادی در زندان قرچک

ارجاع به وقایع اخیر در زندان قزل‌حصار

گلرخ ایرایی در بخشی از یادداشتش، به وقایع خشونت‌بار اخیر در زندان قزل‌حصار اشاره می‌کند: ضرب‌وشتم و انتقال اجباری همبندیان بهروز و مهدی، تبعید سعید ماسوری پس از ۲۵ سال حبس بی‌وقفه، و در نهایت اجرای حکم اعدام. این وقایع در چارچوب سرکوبی گسترده‌تر پس از پایان جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل صورت می‌گیرد، که موجی از خشونت علیه زندانیان سیاسی را در پی داشته است.

گلرخ ایرایی همچنین در پایان متن، به روحیه مقاومت زندانیان اشاره می‌کند؛ اینکه علی‌رغم اندوه و فشار روانی، با اجرای سرود و اتحاد درونی، در مقابل موج سرکوب ایستادگی کردند. اشاره او به شعر ناظم حکمت، یادآور نقش هنر، ادبیات و مقاومت فرهنگی در دل تنگنای زندان است.

نوشته‌ی گلرخ ایرایی درباره اعدام مهدی حسنی و بهروز احسانی، تنها یک واکنش شخصی نیست؛ بلکه سندی زنده از وضعیت وخیم زندان‌ها، سرکوب سیستماتیک مخالفان، و مقاومت جمعی زندانیان سیاسی در ایران است. این یادداشت، مانند بسیاری از دیگر صدای خاموش‌شده‌ها، اکنون به سندی تاریخی بدل شده که نشان می‌دهد: «چه سخت‌جان شدیم ما»؛ اما همچنان ایستاده‌ایم، با سرود، با خاطره، و با فریاد «نه به اعدام».

کانون حقوق بشر ایران را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
تلگرام / ایکس / اینستاگرام / یوتیوب / فیسبوک


اشتراک:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نوشته‌های پر بیننده

بایگانی وبلاگ

بازدید وبلاگ