۳۱ شهریور, ۱۴۰۴دستهبندی گزارش ویژه
کانون حقوق بشر ایران، دوشنبه ۳۱ شهریورماه ۱۴۰۴ – زندانی سیاسی سعید ماسوری از قدیمی ترین زندانیان سیاسی ایران، که خود بیش از ۲۵ سال است بدون یک روز مرخصی در زندان های ایران محبوس است، در نامه ای اعدام بابک شهبازی را انتقامی از مردم دانست.
بابک شهبازی، ۴۴ ساله و پدر دو فرزند، نصاب و تعمیرکار کولر بود. او در دی ۱۴۰۲ بازداشت شد و پس از چندین ماه بازجویی و فشار شدید، در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی محاکمه شد. در اردیبهشت ۱۴۰۴ این دادگاه او را به اتهام «افساد فیالارض» و «جاسوسی برای اسرائیل» به اعدام محکوم کرد
سعید ماسوری بعنوان یک هم بندی وی، ضمن تسلیت به خانواده او، یادآور می شود که زندگی روزمره و رفتار بابک شهبازی هیچ نسبتی با اتهامات وارده نداشت و آنچه بر او تحمیل شد چیزی جز «جنایت و انتقام سیاسی» نبود. او تاکید می کند خونهای به ناحق ریختهشده دیر یا زود گریبان عاملان و آمران این اعدامها را خواهد گرفت.
باز هم همان احساس
زندانی سیاسی سعید ماسوری می نویسد:
«باز هم همان احساس!!
پیشتر در نوشتهای شرایط جنایت “شنبه خونین” ۴ مرداد ١٤٠٤ را نوشته بودم که با اعدام زندهیادان مهدی حسنی و بهروز احسانی و بعد هم تبعید خودم به زاهدان مصادف شد و در آن نوشته شرایط هولناک سلولهای انفرادی و شرایط محکومان به اعدام را توضیح دادم.
(اگرچه بسیار ناقص و قطعاً نارسا به نسبت اصل آنچه که رخ میدهد) لذا وقتی شنیدم که مهدی و بهروز را همان شب اعدام کردهاند خدا را شکر کردم که بیش از یک شب آن شکنجهگاه را تجربه نکردند و اینبار در مورد زندهیاد بابک شهبازی نیز چنین احساسی داشتم، بهویژه اینکه خانواده بابک در همان روز و پشت درِ زندان حضور داشتند و این عمق جنایت را صد چندان میکرد.
ضمن صمیمانهترین همدردی و تسلیت به خانواده بابک، قصدم این بود که بدانند در تحمل این فاجعه تنها نبودند و ما همبندیان او هم در کنار آنها بودیم و خواهیم بود.
در جنایت پیشین، بهخاطر رگبار و تسلسلی از فجایع، شاید اصل فاجعه پوشیدهتر ماند ولی با اعدام جنایتکارانه بابک بار دیگر ریشه غیرحقوقی و جنایتکارانه “اعدام برای بقا” را دیدم که به قول نوید افکاری تنها برای طنابهای دارشان سراغ گردنهایی میگردند والا نه فقط اتهامات و مستندات پرونده به وضوح جعلی و ساختگی بود بلکه زندگی نزدیک و روزمره و لحظهبهلحظه با او برای همه ما همبندیانش کمترین شبههای باقی نگذاشت که هر آنچه به او منسوب میکردند، جز دروغ محض، تهمت و افترا چیز دیگری نبود و بابک حقیقتاً دغدغه وطن خود را داشت و عاشق آن بود و این را دوستان، همبندیان و خانواده او هم بهخوبی و یقیناً میدانستند.
در انتها باید خاطرنشان کرد که اگرچه “اعدام” به واسطه قضائیه خیانتکار و قاضی صلواتی رقم خورد. ولی زندان قزلحصار هم با فریب و نیرنگ و صحنهسازیهای دروغین آتش بیشتری بر جگر سوخته ما نهاد و حتی فرجهای چند دقیقهای برای وداع و خداحافظی با دوستان، همبندیان و حتی خانوادهاش را هم ندادند. درحالی که سوگند یاد میکردند که اگر هر ابلاغیه و حکم و یا هر دستور جابهجایی را طبق روال قانونی و بدون کمترین نیرنگ و فریب، صراحتاً به زندانیان خواهیم گفت… ولی باز هم جنایت با رذیلانهترین و بزدلانهترین شکل ناجوانمردی انجام شد!!!اما بدون شک جوشش خونهای به ناحق ریخته شده گریبان مسببان آن را خواهد گرفت و این وعده الهی است .
در آخر باز هم صمیمانهترین همدردی و تسلیت را به خانواده ایشان ابراز میکنیم و شجاعت و استواری خانواده را حتی بعد از اجرای حکم اعدام در بیان واقعیت و افشای جنایت میستاییم.
سعید ماسوری
زندان قزلحصار شهریور ۱۴۰۴»
اعدامهای شبانه در زندان لاکان رشت، کابوس زندانیان
حمله با چاقو به حمزه درویش در زندان لاکان رشت؛ نگرانی از «قتل سازمانیافته»
درباره زندانی سیاسی سعید ماسوریسعید ماسوری، از باسابقهترین زندانیان سیاسی در ایران، هماکنون در زندان قزلحصار کرج دوران حبس خود را سپری میکند. او و هم پرونده ای اش غلامحسین کلبی به زودی وارد بیستوپنجمین سال زندانی بودنشان، بدون حتی یک روز مرخصی، خواهند شد.
او که در سال ۱۳۴۴ در خرمآباد به دنیا آمده، تحصیلات خود را در رشته پزشکی در کشورهای آلمان و نروژ ادامه داده بود. ماسوری در تاریخ ۱۹ دی ۱۳۷۹، هنگام ورود به ایران، در شهر دزفول به اتهام «همکاری با سازمان مجاهدین خلق» بازداشت شد. پس از چهار ماه بیخبری، در اردیبهشت ۱۳۸۰ خانواده او از بازداشتش مطلع شدند. وی در آغاز بازداشت به مدت ۱۴ ماه در سلول انفرادی اداره اطلاعات اهواز تحت بازجویی بود و پس از آن به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد.
در سال ۱۳۸۱، دادگاه انقلاب تهران او را به اتهام «محاربه» به دلیل همکاری با سازمان مجاهدین خلق به اعدام محکوم کرد، اما این حکم در نهایت به حبس ابد تقلیل یافت.
سعید ماسوری که در دوران حبس توانست مدرک کارشناسی خود را اخذ کند، در مهرماه ۱۳۹۰ از ادامه تحصیل و حتی حق استفاده از تلفن محروم شد. او همچنین در شهریور ۱۳۹۲، پس از محکوم کردن حمله به قرارگاه اشرف در عراق که تلفات زیادی به همراه داشت، توسط بازجوی وزارت اطلاعات، علوی (معروف به رضا سراج)، به مرگ تهدید شد. در خرداد همان سال نیز از زندان گوهردشت به زندان سپاه منتقل و به دلایل نامشخص مورد بازجویی قرار گرفت.
در مرداد ۱۳۹۵، او و همبندیانش پس از ضرب و شتم به بند فوق امنیتی منتقل شدند و در اعتراض به شرایط زندان و بیعدالتیها، برای مدت ۴۰ روز دست به اعتصاب غذا زدند. سعید ماسوری در طول حبس خود بارها و بارها در اعتراض به وضعیت زندان و رفتار غیرانسانی با زندانیان سیاسی، اعتصاب غذا کرده است.
در مرداد ۱۴۰۲، او به همراه دیگر زندانیان قدیمی سیاسی به زندان اوین منتقل شد، اما پس از یک ماه، در شهریور همان سال، با برخورد خشونتآمیز گارد زندان اوین، به زندان قزلحصار بازگردانده شد. این انتقال همراه با بیتوجهی به مشکلات سلامتی او بود، چرا که در تمام این سالها، سعید ماسوری از حق درمان در بیمارستان نیز محروم مانده است.
سران حکومت در ۵مرداد ۱۴۰۴، ضمن حمله به بند زندانیان سیاسی در زندان قزلحصار وی را به زندان زاهدان منتقل کردند اما با واکنشهای جهانی و داخلی مجبور به بازگرداندن وی به زندان قزلحصار شدند.
کانون حقوق بشر ایران را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
تلگرام / ایکس / اینستاگرام / یوتیوب / فیسبوک










هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر