مقاومت به هر قیمت « فلاکس چای»
در زندان، هر روز دو نوبت چای به ما میدادند. چای را "با یک کتری بزرگ روحی" جلوی درب اتاق بما می دادند. یکبار در نشست اتاق که هر دو هفته یکبار برگزار میشد، پیشنهاد دادم که میتوانم فلاکس چای بسازم تا چای ظهر را تا عصر گرم نگه داریم. همه با تعجب نگاهم کردند. ناصر، مسئول اتاق، گفت:
– بگذارید توضیح بدهد.
گفتم: «با همین پاکتهای شیر سهگوش که هر روز به ما میدهند میتوانم بسازم. چون داخلش آلومینیوم است و حرارت را نگه میدارد.»
از همان روز، همراه حمیدرضا که بعدتر در تابستان ۶۷ به دار آویخته شد شروع به جمعآوری وسایل کردیم. حدود صد پاکت شیر را یکییکی باز کردیم و شستیم و خشک کردیم. البته "دستمال" ما چیزی نبود جز تکهپارهای از زیرپوش یا شلوار که با شیشه بریده شده بود و مسئول ملیکاری اتاق آنها را نگه میداشت.
پاکتها را دو به دو پشت به پشت دوختیم. شاید بپرسید نخ و سوزن از کجا میآمد؟ سوزن را از ملاقات میشد گرفت. اما نخ را از جورابهایمان درمیآوردیم. جوراب را از مچ میبریدیم، روی قوطی شیر خشک میکشیدیم، بعد نخهایش را یکییکی میکشیدیم و میتاباندیم تا نخ محکمی درست شود.
پس از دوختن، ورقهای بزرگ به اندازهی دور کتری آماده شد. با بریدن تکهای از پتوی سربازی و دوختن آن به پاکتها، بدنه شکل گرفت. برای کف و درِ کتری هم همین روش را به کار بردیم. حتی برای لولهی کتری، روکشی دوختیم تا حرارت بهتر نگه داشته شود.
نتیجه شگفتانگیز بود: چای ظهر ساعت ۱۳ تا ساعت ۱۶ گرم میماند و ما در همان ساعت، با روحیهای تازه و در جمعی صمیمی، چای میخوردیم؛ به کوری چشم زندانبانانی که میخواستند ما در خمودی و انزوا بمانیم، این ابتکار به ما روحیه می داد و صفا می کردیم.
این پروژه یک هفته طول کشید. ما از هیچ، فلاکس چای ساختیم. درحالیکه زندانبان میخواست ما در روزمرگی و ناامیدی غرق شویم، ما با همبستگی و خلاقیت، زندان را به مدرسهای برای مقاومت و حتی بهشتی کوچک برای خودمان تبدیل کرده بودیم. پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر