--> زینب جلالیان؛ درزندانم چون در سمت درست تاریخ ایستاده‌ام ~ کانون حقوق بشر ایران

کانون حقوق بشر ایران، بازتاب خبرها و صدای کلیه زندانیان با هر عقیده و مرام و مسلک از ترک و لر و بلوچ و عرب و کرد و فارس

زینب جلالیان؛ درزندانم چون در سمت درست تاریخ ایستاده‌ام

۲۷ شهریور, ۱۴۰۴دسته‌بندی حقوق بشر


نامه زینب جلالیان حامل پیامی جهانی است؛ او از زنان و مردان آزادی‌خواه جهان می‌خواهد سکوت در برابر جنایت‌های جاری در زندان‌های ایران را بشکنند و یک‌صدا در برابر اعدام، دستگیری‌های خودسرانه، و تبعیض‌های قومی و جنسیتی بایستند

کانون حقوق بشر ایران، پنج‌شنبه ۲۷ شهریورماه ۱۴۰۴ – زینب جلالیان، زن زندانی سیاسی محکوم به حبس ابد در ایران، بار دیگر با انتشار نامه‌ای از زندان یزد، پرده از عمق رنج‌ها و فشارهایی برداشت که طی نزدیک به دو دهه حبس بر او و هزاران زندانی سیاسی دیگر تحمیل شده است. این نامه نه تنها روایت شخصی یک زن مبارز است، بلکه سندی تاریخی از مقاومت در برابر نظامی است که سرکوب و تبعیض را به ابزار اصلی حکومت خود بدل کرده است.

جلالیان در نامه‌اش با صدایی استوار، شرایط طاقت‌فرسای زندان را به تصویر می‌کشد: از «زنده به گور شدن» در پشت دیوارهای بلند، تا بیماری‌های جسمی و روحی که نتیجه مستقیم سال‌ها بی‌توجهی عمدی مسئولان زندان است. او به محرومیت از درمان، تبعیض جنسیتی مضاعف علیه زنان زندانی، فشار بر خانواده‌ها، و حتی سلب ابتدایی‌ترین حقوق انسانی چون ملاقات و دسترسی به دارو اشاره می‌کند. در عین حال، آنچه در متن او بیش از هر چیز به چشم می‌آید، نه تسلیم در برابر این رنج‌ها، بلکه اصرار بر ایستادگی است.

ایستادن در سمت درست تاریخ

جلالیان با تکیه بر مفهوم «مقاومت»، جایگاه خود را در «سمت درست تاریخ» تعریف می‌کند. او با استفاده از استعاره‌ای پرمعنا، خود و هم‌رزمانش را «بذری» معرفی می‌کند که علی‌رغم تلاش رژیم برای دفن آن‌ها، ریشه دوانده و جوانه زده‌اند. این بیان شاعرانه و سیاسی، نامه او را از یک روایت صرفاً شخصی فراتر برده و به بیانیه‌ای جمعی برای آزادی‌خواهی تبدیل می‌کند.

نامه زینب جلالیان همچنین حامل پیامی جهانی است؛ او از زنان و مردان آزادی‌خواه جهان می‌خواهد سکوت در برابر جنایت‌های جاری در زندان‌های ایران را بشکنند و یک‌صدا در برابر اعدام، دستگیری‌های خودسرانه، و تبعیض‌های قومی و جنسیتی بایستند.

نامه زینب جلالیان از زندان یزد:

من در جایگاه درست تاریخ ایستاده‌ام

مخالفت با این رژیم به معنای به خطر افتادن جان خود و عزیزانت است. به محض آن‌که متوجه شوند مخالفی، برایت پرونده‌سازی می‌کنند و برچسب‌های سنگین می‌زنند تا تو را حذف کنند. اما وقتی به هدفشان نمی‌رسند، سال‌ها ما را زندان زنده به گور می‌کنند؛ با شکنجه‌های جسمی، روحی و زبانی، با تبعیض، سال‌ها محرومیت از تلفن و ملاقات، دستگیری و زندانی کردن عزیزانمان و فشارهای سنگینی که بر آن‌ها تحمیل می‌شود.

طبیعی است که مهم‌ترین ویژگی یک مبارز مقاومت است. او به خاطر هدفش همواره تلاش می‌کند روحیه‌اش را حفظ کند و قوی‌تر ادامه دهد.

در جامعه مردسالار، زنان همواره رنج‌های بسیاری را متحمل شده‌اند؛ اما زنانی که در زندان هستند، درد مضاعفی را تجربه می‌کنند، زیرا اسارت، خود زخمی دوباره بر جان‌شان است. جدایی از فرزند، همسر، پدر و مادر و از دست دادن تمامی آزادی‌ها بخشی از این رنج است.

وقتی محکوم به زندان می‌شوی، ناچار شاهد دردها و رنج‌های بی‌شماری خواهی بود؛ از جمله ظلم‌هایی که بر هم‌نوعانت در زندان روا می‌شود. اما ناتوانی در انجام کاری برای کاهش این ظلم‌ها، زخمی عمیق‌تر بر دل می‌نشاند. این ناتوانی مرا غمگین می‌کند، اشکم را جاری می‌سازد و رنجم را بیشتر می‌کند، در حالی که هیچ کاری از دستم ساخته نیست.

طبیعتاً پس از حدود بیست سال زندگی در جایی مثل زندان، که ناچار به زندگی جمعی هستی، بیماری‌های پوستی، عفونی و اختلالات روحی و روانی سراغت می‌آید. بدتر از همه، شرایط نامناسب تغذیه در زندان باعث بروز بیماری‌های جسمی فراوان می‌شود. به‌ویژه زمانی که یک زندانی سیاسی باشی، محدودیت‌های بیشتری بر تو تحمیل می‌کنند؛ از جمله محدودیت‌های پزشکی. با وجود تشخیص پزشکان مبنی بر نیاز به دارو، هیچ رسیدگی‌ای صورت نمی‌گیرد.

متأسفانه به دلیل سال‌ها محرومیت از دارو و خدمات درمانی، بیماری من پیشرفت زیادی کرده است؛ به حدی که دیگر دارو اثری ندارد و اکنون پزشک برایم جراحی تجویز کرده است.

علیرغم تشخیص پزشک مبنی بر این‌که من به دلیل بیماری باید سال‌ها پیش از زندان آزاد می‌شدم و تحت عمل جراحی قرار می‌گرفتم، مسئولان زندان نسخه پزشک مرا به پزشکی قانونی ارجاع دادند. پس از ماه‌ها انتظار، پاسخ دادند که «ایشان توان تحمل حبس را دارند و باید در زندان بمانند.»

با وجود همه دردها، رنج‌ها و بیماری‌ها، خوشحالم؛ زیرا می‌دانم تمام این سختی‌ها را در راه آزادی متحمل شده‌ام. پس من در جایگاه درست تاریخ ایستاده‌ام. آری، من گفته‌ام که این رژیم ما را زنده به گور کرد؛ اما به قول چه‌گوارا: «خواستند ما را دفن کنند، غافل از این‌که ما بذر بودیم و جوانه زدیم.»

من از همه زنان و مردان آزادی‌خواه جهان می‌خواهم که در برابر دردها و رنج‌هایی که بر همنوعانشان وارد می‌شود، بی‌تفاوت نباشند. وضعیت زنان و مردان مبارز ایرانی، که زمانی در زندان اوین بودند، غم‌انگیز است. آن‌ها زمانی شرایط بهتری داشتند، اما اکنون به مکان‌هایی بسیار نامناسب منتقل شده‌اند؛ چنان‌که حتی جایی راحت برای شب‌گذران و استراحت ندارند.

جای آن‌ها نسبت به جمعیت‌شان بسیار محدود است و از نظر بهداشتی و غذایی در شرایط بسیار نامناسبی به سر می‌برند. بنابراین، سکوت در برابر این ظلم و جنایت‌هایی که توسط رژیم جمهوری اسلامی بر خواهران و برادران مبارز ما روا داشته شده است، در واقع مهر تأییدی بر اعمال این رژیم جنایتکار خواهد بود.

ما باید یک‌صدا بگوییم: نه به اعدام، نه به دستگیری، نه به تبعیض جنسیتی، نه به تبعیض قومی، نه به تبعیض اعتقادی و دینی، و نه به رژیم تک‌بعدی و جنایتکار.

شهادتی شخصی و فراخوانی سیاسی

نامه زینب جلالیان را می‌توان هم شهادتی شخصی و هم فراخوانی سیاسی دانست؛ شهادتی از یک زن که در میان رنج‌های بی‌پایان زندان همچنان با صلابت ایستاده است، و فراخوانی به جامعه جهانی برای همبستگی با زندانیان سیاسی ایران. در این متن، او با زبانی صریح و در عین حال شاعرانه، یادآور می‌شود که سکوت در برابر ظلم، خود به معنای همراهی با ظالم است. پیام او تنها محدود به زنان و مردان ایرانی نیست، بلکه پلی است میان همه آزادی‌خواهان جهان.

از همین رو، نامه  زینب جلالیان نه فقط سندی از وضعیت وخیم زندان‌ها در ایران، بلکه نمادی از امید، مقاومت و پایداری در برابر نظام سرکوبگر محسوب می‌شود. در این میان، «زینب جلالیان» به نمادی از مقاومت زنانه و ایستادگی انسانی بدل گشته است؛ نمادی که تاریخ، بی‌تردید جایگاه او را در صف مبارزان آزادی ثبت خواهد کرد.

زندان گرگان؛ جایی که «حتی نفس کشیدن هم هزینه دارد»

احکام قطعی برای ۸ تن از معلمان کرمانی؛ ادامه فشار بر جنبش معلمان در ایران

درباره زندانی سیاسی زینب جلالیان

زندانی سیاسی زینب جلالیان در سال ۱۳۶۱، در روستای دیم قشلاق ماکو از توابع استان آذربایجان غربی متولد شد. وی در تاریخ ۲۰ اسفند ماه ۱۳۸۶، توسط ماموران امنیتی با ضرب و شتم و به زور اسلحه در جاده کرمانشاه – سنندج بازداشت و سپس به بازداشتگاه ستاد خبری اطلاعات واقع در میدان نفت کرمانشاه منتقل شد و تحت شدیدترین شکنجه‌های روحی و جسمی قرار گرفت. او سپس به زندان سنندج منتقل گردید.

به گفته هم‌بندیان، او در جریان بازجویی‌ها بارها زیر شکنجه بیهوش شد. جلالیان روایت کرده است که پس از شلاق زدن کف پاهایش، در حالی‌که قادر به ایستادن نبود، وادار می‌شد با همان پاهای مجروح راهروی بازداشتگاه را طی کند و سپس دوباره مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفت.

محاکمه ناعادلانه و صدور حکم اعدام

در آذرماه ۱۳۸۷، قاضی مرادی، رئیس وقت شعبه اول دادگاه انقلاب کرمانشاه، او را بدون حضور وکیل مدافع به اعدام با طناب دار در کانون اصلاح و تربیت کرمانشاه محکوم کرد. اتهامات او «اقدام مسلحانه علیه نظام»، «حمل و نگهداری سلاح غیرمجاز»، و «فعالیت تبلیغی به نفع گروه‌های مخالف» عنوان شده بود. این حکم تحت عنوان «محاربه» صادر شد.

چندی بعد، شعبه چهارم دادگاه تجدیدنظر استان کرمانشاه به ریاست علی‌محمد روشنی و با حضور مستشار محمدحسن موحد، حکم اعدام را تأیید کرد.

در مهرماه ۱۳۹۰، حکم اعدام زینب جلالیان به حبس ابد کاهش یافت. با این حال، او طی ۱۸ سال گذشته در تبعید و تحت فشارهای متعدد امنیتی، در زندان‌های مختلف کشور جابجا شده است.

مسئولین زندان کرمانشاه جهت تحت فشار گذاشتن این زندانی جهت انجام مصاحبه تلویزیونی در اسفند ۱۳۸۸ وی را از زندان کرمانشاه به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل کردند که نهایتا با مقاومت این زندانی برای عدم اجرای چنین مصاحبه‌ای مجددا به زندان دیزل‌آباد کرمانشاه منتقل شد.

زینب جلالیان با شکنجه‌هایی چون بازجویی با دستبند و پا بند، زدن متوالی کابل به کف پا و همچنین تهدید به تجاوز در حین بازجویی روبرو بوده است. در جریان یکی از جلسات بازجویی، در‌ حالی که بازجو وی را تهدید به تجاوز جنسی کرده بود، در مقابل اعتراض او، بازجو با میله آهنی آن چنان محکم بر سر او کوبید که منجر به بیهوشی زینب گردید.

تشدید فشار به منظور اخذ اعترافات اجباری

بارها و بارها تحت فشار قرار گرفت تا جلوی دوربین برود و اعتراف و مصاحبه کند. ولی تسلیم نشد و به این کار تن نداد.

وی مدتی نیز در زندان دیزل‌آباد کرمانشاه محبوس بود و در آذرماه ۱۳۹۳، بدون اطلاع قبلی به خانواده و وکیلش، به زندان خوی منتقل شد. زندانی سیاسی زینب جلالیان در تاریخ ۱۰ اردیبهشت بطور ناگهانی از بطور ناگهانی از زندان خوی به زندان قرچک ورامین منتقل شد.

زندانی سیاسی زینب جلالیان در تاریخ ۵تیر ۱۳۹۹، در حال اعتصاب غذا از زندان قرچک ورامین به زندان کرمان منتقل شد. وی در حالی در سلول انفرادی در زندان کرمان نگهداری می‌شد که پیش از انتقالش به زندان کرمان در زندان قرچک ورامین به کرونا مبتلا شده بود و حالش بشدت وخیم بود.

زندانی سیاسی زینب جلالیان روز سه شنبه اول مهرماه ۹۹ پس از تحمل سه ماه سلول انفرادی درحالیکه وضعیت جسمی اش بشدت وخیم بود از زندان کرمان به به زندان کرمانشاه منتقل شد.

زینب جلالیان روز روز ۲۰ آبان ۱۳۹۹، در یک تماس کوتاه تلفنی با خانواده اش گفت که او را به زندان یزد منتقل کرده اند.

وی پس از چند بار جابجایی از زندانی به زندان دیگر، هم اکنون در زندان یزد محبوس بوده و پس از ۱۸ سال زندان حتی یک روز مرخصی برای رسیدگی‌های پزشکی و درمانی نداشته است.

کانون حقوق بشر ایران را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
تلگرام / ایکس / اینستاگرام / یوتیوب / فیسبوک


اشتراک:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نوشته‌های پر بیننده

بایگانی وبلاگ

بازدید وبلاگ