آنچه میخوانید،بخش دوم خاطرات یک زندانی سیاسی دهه ۶۰ است
زندان عمومی و اولین اعتصاب - قسمت دوم
دقیقا یادم نیست که چه کسی ایده اعتصاب غذا را پیشنهاد کرد ولی قبل از آن نسبت به قطع سیگار از طرف همه زندانیان سیگاری اعتراض شده بود که عمده آن اعتراض به پاسداران بند بود که چرا سیگار را قطع کردهاید؟ این جزو حقوق زندانیان است و... اما علت اینکه این اعتراضات هنوز به مدار اعتصاب کشیده نشده بود این بود که زندانیان سیگاری، هنوز سیگارهای قبلی شان را داشتند و خیلی موضوع برایشان جدی نشده بود تا اینکه در بند پیچید که زندانیان بند۲ واحد۳ قصد دارند در اعتراض به قطع سیگار از طرف زندانبان دست به اعتصاب غذا بزنند.
فکر میکنم که این موضوع از طریق «آنتنها و خبرچین ها» به گوش داوود رحمانی رسیده بود. او هم از ترس اینکه اگر اولین اعتصاب در زندان شکل بگیرد و منجر به شورش شود باید پاسخگوی حکومت باشد خودش را به سرعت به بند رساند تا قضیه را یک طوری ماستمالی کند.
اول شروع به تهدید زندانیان کرد و گفت: «فکر میکنید که اگر دست به اقدامی بزنید بعد «خلق قهرمان»با گل به استقبال شما میآید؟ کور خواندهاید! همه شما را قبل از اینکه دست کسی برای آزادی به شما برسد با آوردن «کالیبر۵۰»-(سلاح نیمه سنگین) به همین بند خواهیم کشت».
اما بعد از این هارت و پورتهای تو خالی وقتی دید که هنوز زندانیان سیگاری اعتراضشان شدیدتر از قبل است گفت: «حاج آقا( منظورش لاجوردی بود) سیگار رو قطع کرده من چکار کنم؟» ولی باز هم وقتی دید که زندانیان کوتاه نمیآیند یک راهحل مضحک داد.
راه حل مسخره داوود رحمانی
وی گفت:« باشد من سیگار فقط به کسانی میدهم که واقعا سیگاری باشند و برای همین یک نفر را (منظورش یک معتاد بود) از واحد۲ (واحد زندانیان عادی) میآورم تا او هر کسی را که تایید کرد سیگاری است به او سیگار میدهیم و هر کسی را رد کرد دیگر حق ندارد اعتراض کند.
آنقدر این راه حل مسخره بود که همه غیرسیگاریها هم خندهشان گرفته بود. اما برای داوود رحمانی مهم نبود چون او میخواست فقط از شروع اعتصاب غذایی که هنوز شکل نگرفته ولی چهار ستون بدنش را لرزانده بود، جلوگیری کند. هنوز هم وقتی به آن روزها فکر میکنم میبینم که اینها از تنها یا اصلی ترین چیزی که می ترسند، مقاومت و اتحاد زندانیان با همدیگر است.
این را هم یادم رفت و باید اضافه کنم که سیگار توسط خود زندانیان خریداری میشد و زندانبان هیچ سهمیهای به آنها اختصاص نمیداد. ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر