۲۱ مهر, ۱۴۰۳دستهبندی حقوق بشر
حال از همه وجدانهای بیدار میخواهم که صدای خواهرم (کوثر دهبان زاده) باشند. هرچند من و خواهرم ، از همه جگرگوشگان میهنمان که آنها هم بیهیچ گناهی به شهادت رسیدند ، عزیزتر نیستیم
به گزارش کانون حقوق بشر ایران، شنبه ۲۱مهرماه ۱۴۰۳، زندانی سیاسی میثم دهبان زاده پس از بازداشت خواهرش کوثر دهبان زاده و انتقال او به سلولهای انفرادی زندان شیراز و در اعتراض به این بازداشت نامه ای خطاب به مردم ایران نوشته و از مردم ایران خواست که صدای خواهرش باشند.
میثم دهبان زاده در نامه خود پس از شرح کوتاهی از زندگی و عقاید خانوادگی دوران کودکی اش، به شرح آشنایی اش با شرایط فاجعه بار اجتماعی و خنجری از جنس فریب تا دسته در پشت رفته مینویسد. او سپس به فشارهایی که اطلاعات به طور مستقیم و غیرمستقیم بر سر خانواده اش آورده پرداخته و مینویسد که جرم خواهرش کوثر «جز علاقه هر خواهر به برادرش هیچ جرم دیگری ندارد».
او سپس مینویسد:
«از همه وجدانهای بیدار میخواهم که صدای خواهرم (کوثر دهبان زاده) باشند و اگر چه من و حتی خواهرم عزیزتر از عزیزان میهنمان که آنها هم بی هیچ گناهی به شهادت رسیدند، نیستیم.»
نامه زندانی سیاسی میثم دهبان زاده در رابطه با دستگیری خواهرش
متن کامل نامه زندانی سیاسی میثم دهبان زاده به شرح زیر است:
«چرا خواهرم کوثر دهبان زاده را دستگیر کردهاند!!!
در شهر و خانوادهایی مذهبی_سنتی به دنیا آمدیم و رشد کردیم، تماماً تحت آموزش و تربیت خانوادهای که بیش از ده نفر آنها پیوسته در جبهه بودند و اغلب جانباخته و پرپر شده همان جنگ شده بودند.
از کودکی و نوجوانی یاد گرفتیم که غیرتی و متعصب باشیم از نوع «ناموس پرستی» که نکند تار مویی از آنها بیرون باشد و یا زبانم لال از مدرسه تا خانه را تنها بیایند …چرا که ما خانواده شهیدیم!!
وقتی تصویر «آقا» از تلویزیون پخش میشد اگر صلوات نمیفرستادیم گناهکار و اگر سوال خارج از عرفی میپرسیدیم و یا حرفی «آنچنانی» میزدیم، اخطارهای فوری از نزدیکترین کسان خود دریافت میکردیم که همراه بود با تهدید و تحقیر و تخفیف و…!!
در عین حال، شبهایی بود که چیزی برای خوردن نداشتیم ، حتی لقمهی نان !!
زیر سقف آسمان با شکم گرسنه در منزل سرایداری «عکس در ماه» را ستایش میکردیم.
آرزویمان جان دادن برای همین «نظام مقدس» بود ، با پاهای برهنه که بعضا تا مغز و استخوان بریده میشد ، گریه و زاریمان برای بچههای مظلوم فلسطین بود و از خدا نه یک جفت دمپایی که سلامتی و صحت «آقا» را طلب میکردیم.
با دیدن اقوام سپاهی ( دایی و عمو و…) به خود میبالیدیم ، به ویژه وقتی میدانستیم برای جنگ با «ضد انقلاب» به ماموریت رفتهاند و آرزو میکردیم که هر چه زودتر بزرگ شده مثل آنها، در روزهای سخت از مردم و امنیت کشورمان دفاع کنیم!!
برای نماز به مسجد میرفتیم، بر روی فرشهای نرم که مثل موکتهای زبر خانهیمان، زانوهایمان را نمیخراشید و بخاریهای آن بر خلاف علاءالدین خانهیمان ، بجای گازهای خفه کننده و بوی دود ، گرما تولید میکرد ؛ شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه سر میدادیم!!
باری… گذشت. و خود وارد جامعه شدیم ، در کمال حیرت و درد ، دیدیم که همه چیز دروغ بود و خنجری از فریب در پشتمان فرو رفته… به ویژه در دی ماه ۹۶ شاهد کسانی بودیم که در خیابانها برای اعتراض آماده بودند. آنها هم جوانانی امثال من بودند ، یعنی همان «ضد انقلابهایی» که خویشان من هم در ردیف «سپاهیان انقلاب» برای کشتن آنها میرفتند .
وقتی از دانشگاه فارغالتحصیل شده و به موج بیکاران و «زیر خط فقرهای تحصیل کرده» پیوستم تازه با شرایط فاجعه بار اجتماعی مردمان آشنا شده و مثل همه جوانان در صدد اعتراص به شرایط موجود و استیفای حقوق پایمال شده خود برآمدم ، فلذا در زمره «ضد انقلابهایی» در آمدم که جزء سرپناهی ، شغلی شرافتمندانه و یا ذرهای کرامت ، حقوق انسانی و آزادیهایشان چیز دیگری نمیخواستند و تنها به همین جرم در خیابانها و خانههایشان آماج گلولهها قرار میگرفتند و یا بر چوبههای دار حلق اویز شده و در زندانها مورد شدیدترین بیرحمیها قرار میگرفتند…
حال پس از آنها ، در سال ۱۳۹۹ نوبت من شد که سوژه وحشیگریها و جنایات این خدانشناسان «ولایی» قرار گیرم.
از این که امثال من در چنان محیطی به یک مخالف سیاسی ، ضد ولایت فقیه و به قول خودشان «ضد انقلاب» مبدل شده بودم ، بسیار کینه به دل گرفته و انتقام میگرفتند.مستقیم یا غیرمستقیم خانوادهام (پدر ، مادر ، خواهرم کوثر) را تحت فشار قرار میدادند و از هیچ رذالت و فشاری کوتاهی نکردند.چه در مورد خودم در زندانهای ( اوین ، مرکزی یاسوج، گوهردشت ، تهران بزرگ و قزلحصار) و یا انفرادی و تبعید و … و چه در مورد خانوادهام که در تازهترین مورد اقدام به دستگیری خواهرم ( کوثر) کردهاند و برای ارعاب و فشار بیشتر بر من و خانوادهام او را دستگیر و مستقیم به دخمههای انفرادی زندان شیراز بردهاند در حالی که جز علاقهاش به من (علاقه هر خواهر به برادرش) هیچ جرم دیگری ندارد و جز نترسیدن در پیگیری کارهای قضائی من هیچ «خلاف شرعی» را مرتکب نشده.
فشارهای این جانیان اطلاعاتی پیشتر منجر به ۲بار سکته مادرم شد و حال با دستگیری کوثر (جگرگوشهمان و از قضا کمک کار خانواده در تهیه داروهای مادرم ) به حمله قلبی دیگری رسیده. البته از این جانیان هر جنایتی بر میآید و درست به همین دلیل هم بدون هیچ اطلاعی و در بیخبری کامل او را به سلولهای انفرادی منتقل کرده تا هر بلایی که میخواهند بر سر او بیاورند و وادارش کنند که آنچه میخواهند را اعتراف کند ولی این وحوش اطلاعاتی هم میدانند که جز اعتراف به این که خواهر من است از او چیزی نخواهند شنید.
اگر چه نوید افکاری را هم فراموش نکردهایم که در همان جا و با وجود بیگناهی مظلومانه بر چوبه دار بهشهادت رساندند.
حال از همه وجدانهای بیدار میخواهم که صدای خواهرم (کوثر دهبان زاده) باشند.
هرچند من و خواهرم ، از همه جگرگوشگان میهنمان که آنها هم بیهیچ گناهی به شهادت رسیدند ، عزیزتر نیستیم.
زندانی سیاسی میثم دهبان زاده
مهر ۱۴۰۳ زندان قزلحصار»
روز جهانی منع اعدام – بیانیه جمعی از زندانیان از زندانهای مختلف
اعدام ۳زندانی در زندان مرکزی کرج
زندانی سیاسی میثم دهبان زاده روز شنبه ۱۱ آذر ماه ۱۴۰۲، برای تحمل محکومیت ۶ساله راهی زندان اوین شد. او توسط قاضی ایمان افشاری از شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به اتهامات «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور» و «تشکیل گروه به هدف برهم زدن امنیت کشور» به شش سال زندان محکوم شد.
او همچنین در ادامه حکم به منع اقامت در استان تهران و استانهای مجاور، منع خروج از کشور، منع عضویت در دستجات یا گروههای سیاسی و اجتماعی و حضور ماهانه در دفتر نظارت به مدت ۲سال محکوم شد.
این حکم پس از برگزاری جلسه دادگاه در روز ۱۹ تیرماه ۱۴۰۲، در خصوص پرونده ای صادر شده که در بهمن ماه سال ۱۴۰۱، اعلام شده بود این پرونده توقف خورده و آثار محکومیت آن زایل شد.
میثم دهبان زاده در در روز ۷ خردادماه ۱۴۰۲، با وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی جهت پروندهای که در جریان حمله و آتش سوزی زندان اوین بر علیه او گشوده شده بود، آزاد شد.
او در آذرماه ۹۹ بازداشت و به سلول انفرادی ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. وی پس از چند ماه با وثیقه آزاد و مجددا در بهمن ماه ۱۴۰۰، دستگیر و جهت تحمل محکومیت ۱۰ساله به زندان اوین منتقل شد. اتهامات وی «اجتماع و تبانی» از طریق ارتباط با مجاهدین خلق و «اخلال در نظم عمومی» و «تبلیغ علیه نظام» اعلام شد.
این زندانی سیاسی جزو مجروحین حمله به زندانیان در جریان آتش سوزی زندان اوین است. پس از انتقال تعدادی از زندانیان سیاسی اوین به زندان گوهردشت که در تاریخ ۲۴ مهرماه ۱۴۰۱، یک روز پس از آتش سوزی مهیب در این زندان انجام گرفت، میثم دهبان زاده به انفرادیهای بند ۲۴۱ اوین منتقل و تحت شکنجه و بازجویی قرار گرفت. او را پس از چندی به زندان گوهردشت منتقل کردند.
در راستای طرح تخلیه زندان گوهردشت، در روز چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲، زندانیان سیاسی میثم دهبان زاده، مجید روشن نژاد از زندان گوهردشت به تیپ ۴ زندان تهران بزرگ منتقل شدند. روز پنجشنبه ۴ خردادماه ۱۴۰۲، او و مجید روشن نژاد را به شدت مورد ضرب و جرح قرار داده و با بستن به یک تیر وی را شکنجه کردند.
کانون حقوق بشر ایران را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
تلگرام / توییتر / اینستاگرام / یوتیوب / فیسبوک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر