کانون حقوق بشر ایران، بازتاب خبرها و صدای کلیه زندانیان با هر عقیده و مرام و مسلک از ترک و لر و بلوچ و عرب و کرد و فارس

زندان قزلحصار یا «آخر دنیا» قسمت سوم

 آنچه میخوانید، بخش سوم  خاطرات و مشاهدات یک زندانی سیاسی دهه شصت است

قسمت سوم - جمع رمز ماندگاری و مقاومت در برابر بازجویان و شکنجه گران

رژیم هر مبارز سیاسی را که دستگیر می‌کند از همان اول به این فکر می‌کند که چطور می‌تواند از او یک تواب بسازد تا او را به مقابل تلویزیون برده و در برابر مردم قرار بدهد و بگوید هر کسی که با من در بیافتد آخر و عاقبتش توبه و مصاحبه تلویزیونی است تا دیگر کسی به فکر مبارزه با این رژیم نیافتد. بگذریم که در دهه شصت این حاکمیت پلید، حتی به توبه کنندگان و آنانی که در برابر بازجو سر خم کردند هم رحم نکرد.
چون در سال ۱۳۶۰ هر روز صدها و هزاران جوان و نوجوان دستگیر می‌شدند و به زندانها منتقل می‌شدند، ظرفیت زندانها چنان پر شده بود که بازجویان و شکنجه گران آن موقع که اکنون نامشان را کارشناس گذاشته، تلاش می‌کردند که زندانی سیاسی را در مدتی که در زندان است از پای  دربیاورند. 
این فشارها به صورت دیگری که در همین زندان قزلحصار هم انواع آن وجود داشت ادامه پیدا می‌کرد که همین سلول دو و نیم‌متری و تعداد ۴۰ زندانی در آن، یک فشار ضدانسانی برای وادار کردن زندانی به خسته شدن از مبارزه بود. 
یکی از روشهایی که زندانیان برای مقابله با این روشها از آن استفاده می کردند، روی آوردن به پیکاری جمعی بود تا با کمک به همدیگر، راهی برای مقاومت ببیشتر بازکنند. بازجویان و شکنجه گران و پاسداران در بندها برایشان بسیار مهم بود که هیچ جمعی شکل نگیرد. هرگونه حرکت جمعی را به‌شدت سرکوب می‌کردند که البته زندانیان نیز در برابرش می‌ایستادند ولو که قیمت بسیار گزافی زیر ضربات کابل از آنان می گرفت. وقتی فردی تنها است به راحتی میتوان او را زیر ضربات کابل و شکنجه های روحی درهم شکست. زندانی هم وقتی به جمع وارد نمی‌شود دچار تنهایی و ترس و نجات جان خویش می‌افتد.
ما در واحد۳ زندان قزلحصار به‌رغم این‌که حتی در سلول، جایی برای نشستن نبود اما غذا را به صورت جمعی می‌خوردیم. همه سرپا می‌ایستادند و ۸نفر اول می‌نشستند و مثلا صبحانه یا ناهار یا شام می‌خوردند و بعد ۸نفر بعدی و بعدی و..............
با اینکه غذا بسیار ناچیز بود که حتی برای دو نفر هم کافی نبود اما در همین جمع‌های کوچک یک همبستگی ارزشمند به‌وجود می‌آمد و با توجه به اینکه برخی از دیگران کمی درشت اندام‌تر بودند مثلا ۶نفر بعد از دو یا سه لقمه غذا پا می‌شدند تا آن دو نفر که بیشتر نیاز داشتند غذا بیشتری بخورند هر چند که خودشان باید این گرسنگی را هر روز و هر روز تحمل می کردند. چون مقاومت در برابر زندانبان بسیار لذت‌بخش و شیرین بود.
یکی دیگر از همین روشها پول جمعی در میان زندانیان از هر گروه و وابستگی سازمانی بود. بسیاری از زندانیان که با اسم مستعار در زندان بودند یا خانواده فقیری داشتند از تهیه پول برای خرید برخی از مواد ضروری از فروشگاه زندان محروم بودند. برای همین ما در آن روزگار پول‌هایمان را که خانواده ها برایمان می آوردند، روی هم می‌ریختیم و به دست مسئول سلول یا مسئول بند که از زندانیان سیاسی بود می‌دادیم و او هم برای همه مواد لازم را به یک نسبت می‌خرید و حالا اگر کسی چیز دیگری بیشتر نیاز داشت به مسئول بند یا سلول مراجعه می‌کرد تا برایش تهیه کند و او این‌کار را انجام می‌داد. 
ورزش جمعی، برگزاری برنامه های مختلف جمعی مثل عید نوروز و شب شعر و...... همه برای این بود که بتوانیم با آسیب‌ رساندن رژیم به زندانیان سیاسی مقابله کنیم. حتی در آن سلول ۲ونیم‌متری شب‌های شعر داشتیم که بسیار روح‌بخش بود و اثر عمیقی روی روحیه همگی ما داشت. اینطور بود که زندانی با تکیه به سایرین، می توانست بقیه راه را ادامه بدهد و درهم نشکند.

 


اشتراک:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نوشته‌های پر بیننده

بایگانی وبلاگ

بازدید وبلاگ